دلایل آغاز جنگ
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اختلافات ایران و عراق شدت گرفت؛ بحرانی که در گذشته توسط دو ابرقدرت وقت مهار میشد، به بحرانی تبدیل شد که یک طرف آن کشور انقلابی ایران و طرف دیگر دو قطب جهانی قرار گرفته بودند. به عبارت دیگر، انگیزه آغازگران جنگ علیه ایران، ترکیبی از دو انگیزه منطقهای و جهانی بود. دنیای تقسیم شده به بلوکهای شرق و غرب و منطق حاکم بر روابط و مناسبات نظام دوقطبی، هرگونه انقلابی با ماهیت دینی و اسلامی را خلاف منافع خود ارزیابی میکرد. در نتیجه، اجازه تولد قطب مستقلی را – که نطفه آن با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بسته شده بود – نمیداد. از سوی دیگر، اسرائیل و کشورهای مرتجع عرب به دلیل عدم مشروعیت مردمی، از پیروزی انقلاب اسلامی احساس نگرانی کرده و از تأثیر آن در مسلمانان منطقه هراسان بودند.
تاریخ شروع جنگ
تحرکات عراق علیه ایران، اگرچه در سال ۱۳۵۸ ضعیف بود؛ لیکن با آغاز سال ۱۳۵۹ با بروز حوادث مهمی، چون قطع رابطه آمریکا با ایران، حمله ناموفق آمریکا در طبس و نیز دستگیری و اعدام آیتالله محمدباقر صدر شدت یافت. البته تجاوزات مرزی عراق در شش ماهه اول سال ۱۳۵۹ روند یکسانی نداشت، بلکه از زمان قطع رابطه امریکا با ایران تا آستانه کودتای نوژه روبه شدت گذاشت؛ در تیرماه ۵۹، با فرارسیدن زمان اجرای کودتا و در هماهنگی با کودتاچیان، از شدت اقدامات مرزی عراق کاسته شد، اما پس از کشف کودتا مجدداً در مردادماه این تحرکات روند صعودی یافت. تجاوزات عراق در شهریور ماه فوقالعاده تشدید شد و طی سهدهه اول، دوم و سوم شهریورماه روند تصاعدی بهخود گرفت. بدین گونه که در شهریور ۱۳۵۹ جنگ سرد عراق علیه ایران به جنگ گرم تبدیل شد و در ۱۶/۶/۱۳۵۹ منطقه خان لیلی به تصرف ارتش عراق درآمد. چند روز بعد، منطقه میمک و پس از آن، پاسگاههای رشیدیه، چیلات، بیات و نیز ارتفاع گیسکه به اشغال ارتش عراق درآمد.
اقدامات ارتش عراق در آغاز جنگ
به موازات عملیات منظم ارتش عراق در سرتاسر نقاط مرزی، دشمن به اقدامات دیگری از جمله توزیع سلاح بین عشایر خوزستان و عناصر ضدانقلاب در سراسر مرز دست زد. این اقدام تا حدی گسترده بود که در برخی شهرهای مرزی، از جمله در مناطق کردنشین، خرید و فروش سلاح کاری عادی شده بود و بعضاً بازار گرمی داشت. همچنین، عملیاتهای نامنظم که عموماً با حمایت عراق و گاهی به دست نیروهای عراقی انجام میشد، وضعیت استانهای مرزی را ناآرام کرده بود و تلفات فراوانی را از مردم و نیروهای نظامی و انتظامی میگرفت. مینگذاری در جادهها، بمبگذاری در معابر عمومی و مراکز اقتصادی، کمین به ستونهای نظامی و خودروهای عمومی و شبیخون به مراکز مختلف، از جمله این اقدامات بود.
آغاز هجوم
تهاجم هوایی
عراق هجوم سراسری خود را در ساعت ۱۴ روز ۳۱/۶/۱۳۵۹ با حملات هوایی آغاز کرد و ظرف چند ساعت ۱۹ نقطه مهم، از جمله فرودگاههای کشور را مورد هدف قرار داد.
تهاجم زمینی
نیروی زمینی ارتش عراق از سه جبهه به خاک ایران تهاجم کرد:
جبهه جنوبی
– دو لشکر ۳ زرهی و ۱۱ پیاده به اضافه ۲ تیپ نیروی مخصوص از محور شلمچه برای تصرف خرمشهر و آبادان.
– لشکر ۵ مکانیزه از محور کوشک با هدف هجوم به اهواز.
– لشکر ۹ زرهی از محور چزابه با هدف تصرف بستان و سوسنگرد و پیشروی به سمت اهواز.
– لشکرهای ۱ مکانیزه و ۱۰ زرهی به ترتیب از محور فکه و محور عینخوش به سمت شوش، دزفول و دهلران.
جبهه میانی
– لشکر ۲ پیاده کوهستانی برای تصرف مهران.
– لشکر ۱۲ زرهی برای تصرف سومار و نفت شهر.
– لشکرهای ۴ و ۸ پیاده کوهستانی و لشکر ۶ زرهی برای تصرف قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلان غرب.
جبهه شمالی
– لشکر ۷ پیاده برای تصرف نوسود و ارتفاعات مرزی مریوان.
عراق توان قابل توجهی را برای تأمین اهدافش در خوزستان به کار گرفت. در روز اول جنگ ۱۰۰% توان مکانیزه و ۴۰% توان زرهیاش را در خوزستان به کار برد و پس از توقف در جبهه میانی، توان زرهی خود در جبهه جنوبی را به دو برابر افزایش داد و ۸۰% از قدرت زرهیاش را در خوزستان متمرکز کرد. ضمن آنکه یک لشکر پیاده را برای کمک تیپهای نیروی مخصوص راهی جنوب کرد.
مقاومت
جنگ در حالی آغاز شد که هنوز بیش از ۱۹ ماه از آغاز انقلاب اسلامی نگذشته بود، نظام جمهوری اسلامی تثبیت نشده بود و در گوشه و کنار کشور حوادث مختلفی رخ میداد. سپاه پاسداران و کمیته انقلاب اسلامی به همراه نیروهای مردمی مأموریت تأمین امنیت در داخل کشور را به عهده داشتند و ارتش همچنان تا انطباق با وضعیت جدید و انقلابی فاصله بسیار داشت.
در همین حال بحران مناطق کردنشین، تمام توان آزاد سپاه و نیز درصدی از توان موجود ارتش را درگیر کرده بود. تحلیل فرماندهان نظامی مبنی بر عدم احتمال هجوم سراسری ارتش عراق، موجب بیتوجهی به پدافند جبهه میانی و جبهه جنوبی شده بود؛ لذا هنگام هجوم سراسری عراق، نیروی خودی بهطور کامل غافلگیر شد. به عبارت دیگر، درک نیروهای انقلابی از ماهیت دشمن و قریبالوقوع دانستن حمله سراسری عراق، تا زمان اشغال منطقه خان لیلی، هرگز مورد تأیید فرماندهان عالی نظامی کشور قرار نگرفت و از آن تاریخ به بعد نیز بسیج تجهیزات و یگانها به کندی انجام شد. طوری که اولین یگانهای کمکی، ۲ گردان از لشکر ۲۱ حمزه بود که چند روز پس از آغاز جنگ به منطقه عملیاتی رسید و بقیه یگانها نیز پس از آنکه پیشروی دشمن متوقف شده بود، وارد منطقه عملیاتی شدند. به عبارت دیگر در بُعد استراتژی، به علت عدم تشخیص تلاش اصلی دشمن و در بُعد تاکتیک با تدبیر “دادن زمین به منظور گرفتن زمان” از سوی بنیصدر، زمینهای ارزشمندی از دست رفت.
کسب اعتماد به نفس
هجوم عراق به کشور انقلابی و اسلامی ایران با این فرض طرحریزی شده بود که ارتش نظام جدید، فاقد توان لازم است. اگرچه این فرض صحت داشت، لیکن دشمن بدون شناخت صحیح از انقلاب اسلامی، انرژی متراکم و استعداد عظیم آن را برای حل مشکلات و بحرانهای گوناگون از جمله وضعیت جنگی، باور نداشت. این در حالی بود که عناصر انقلابی نیز از توان نهفته خود تصویر روشنی نداشتند. به همین جهت روزهای اول جنگ با ابتکار دشمن و انفعال خودی آغاز شد. اما استعدادهای نهفته در انقلاب به تدریج بروز کرد و نیروی مسلح جدیدی را متولد ساخت که نه تنها خلأ ناشی از فروپاشی ارتش شاهنشاهی را پوشش میداد، بلکه عامل تعیینکنندهای در سرنوشت جنگ گردید. این استعداد شکلگیری سیستم نظامی منبعث از انقلاب – که به مرور در سپاه پاسداران متجلی میشد – هرچند که از همان روزهای اول جنگ بروز یافت، لیکن تا رسیدن به مرحله بلوغ کامل، زمان قابل توجهی بر آن گذشت. در ابتدا، سازمان نظامی جدید نهتنها برای دشمن ناشناخته بود و نیروهای انقلابی نیز پیشبینی روشنی از آینده آن نداشتند، بلکه برخی عوامل داخلی نیز به علت باورهای غیرانقلابی و بعضاً ضدانقلابی، از تسریع در روند شکلگیری سازمان جدید جلوگیری میکردند.
در آغاز جنگ اشخاصی در رأس امور نظامی قرار داشتند که اولاً فاقد بینش انقلابی بودند. ثانیاً به دلیل کوچک انگاشتن ارتش عراق، نابرابری مقدورات خود در برابر دشمن را باور نداشتند. ثالثاً شیوههای پدافندی طراحی شده در رژیم گذشته را برای مقابله با ارتش عراق کافی میانگاشتند. آنها با همین بینش سه عملیات بزرگ را طرحریزی کردند؛ لیکن هر سه عملیات به شکست انجامید. متأسفانه این شکستها هیچ تأثیر مثبتی بر بینش آنان نگذاشت. فرماندهی کل قوا (بنیصدر) که راه حل نظامی را مسدود شده میدید، به فعالیتهای سیاسی روی آورد. وی که تنها عامل آغاز جنگ را، احساس خطر غرب از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینیره تصور میکرد، در صدد برآمد رهبری امام را تضعیف کند و با کودتای خزنده علیه خط امام، اوضاع را در داخل کشور به دست گیرد تا زمینه را برای سازش با غرب فراهم کرده و با زد و بندهای پشت پرده، برای پایان دادن به جنگ راهی بیاید.
به موازات بحرانی شدن اوضاع داخلی ایران، مواضع سیاسی عراق نیز تغییر میکرد؛ به طوری که شعار مذاکره برای پایان جنگ را کنار گذاشت و آشکارا خواستار تجزیه ایران شد. در حالی که بنیصدر با حادثه ۱۴ اسفند حرکت جدیدی را آغاز کرده بود و میرفت با دامن زدن به بحران داخلی، اوضاع را به نفع جناح خود سوق دهد، تلاش امامره در خنثی کردن توطئههای او و ایجاد جو آرامش تأثیر زیادی داشت.
بنیصدر و حامیانش گمان نمیکردند، ابتکار عمل در دست امام باشد. در این موقعیت و در حالی که چنین القا میشد که حذف بنیصدر از فرماندهی کل قوا میسر نیست و ارتش از بنیصدر حمایت خواهد کرد، امام خمینی بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و این امر موقتاً به تیمسار (شهید) فلاحی سپرده شد. ارتش نیز به رغم همه القائات سوء، پایبندی خود را به امام و نظام نشان داد.
در عین حال، دشمن همچنان در فضای ذهنی خود سیر میکرد و به تحولات بعدی دل بسته بود. حوادثی که بعد از رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت بنیصدر و برکناری وی از ریاست جمهوری به وقوع پیوست، همچون حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق در نخستین روز برکناری بنیصدر در ۳۰/۳/۱۳۶۰، حادثه هفتم تیر که طی آن ۷۲ نفر از مسئولان نظام و نمایندگان مجلس به شهادت رسیدند، ترورهای پیدرپی مسئولان و قشر وسیعی از مردم و انفجار مقر نخستوزیری که به شهادت رئیسجمهور (رجایی) و نخستوزیر (باهنر) در ۸/۶/۱۳۶۰ منجر گردید، عراق را به تغییر و تحول احتمالی در ایران و پیروزی جناح متحد (بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق) امیدوار میکرد.
این امید کاذب مانع از آن شد که عراق استحکام نظام اسلامی و قدرت رهبری امامره در موقعیتهای بحرانی را درک کند، لذا به رغم موفقیت امامره در کنترل بحران و جلوگیری از فرعی شدن مسئله جنگ و نیز تولد نیروی جدید که همزمان با عزل بنیصدر، بلوغ خود را در عملیات “فرمانده کل قوا” به نمایش گذاشته بود، دشمن همچنان غافل بود و زمینههای اساسی در جنگ را درک نمیکرد. از سوی دیگر، نیرویی که از دل انقلاب برخاسته بود و در عین حال هنوز به خودباوری نظامی نرسیده بود، به تدریج درمییافت که گره جنگ تنها به دست نیروهای انقلابی باز میشود. به همین منظور، در حالی که در شهرهای بزرگ روزهای بحرانی و سختی سپری میشد، فرماندهان عملیاتی سپاه همچون شهید حسن باقری، برای پایهریزی استراتژی جدید، با تفکر و موشکافی، تجارب بهدست آمده در صحنه عمل را مرور میکردند.
پشتیبانی دشمن در داخل
حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق که از سه ماهه آخر سال اول جنگ آغاز شده بود و شهادت و ترور بسیاری از مسئولان و مردم عادی و بیدفاع را در پی داشت، در سال دوم جنگ با تحرکات وسیع سازمان مجاهدین خلق در ۵/۷/۱۳۶۰ آغاز شد. هواپیمای فرماندهان عملیات ثامنالائمه (ع) ساقط شد و رئیس حزب جمهوری اسلامی خراسان – شهید هاشمی نژاد – نیز به شهادت رسید. سپس، چهار شخصیت بزرگ روحانی (شهیدان مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی) شهید شدند.
در این دوران، جو داخل کشور همچنان ناامن بود. سپاه پاسداران ضمن حضور موفق در صحنههای جنگ، ماموریت مقابله با منافقین و بازگرداندن امنیت به شهرها را نیز به عهده داشت. در اجرای این مأموریت تشکیلات سازمان مجاهدین خلق شناسایی و تعداد زیادی از آنها دستگیر شدند.
در بهمن ۱۳۶۰ طی یک اقدام بسیار مهم، نیروهای سپاه مرکزیت سازمان مجاهدین خلق را -که پس از فرار مسعود رجوی به فرانسه، به موسی خیابانی (فرد دوم سازمان) و اشرف ربیعی (همسر رجوی) واگذار شده بود- منهدم کرد.
بعد از موسی خیابانی، تقی زرکش ماموریت تشکیلات داخل کشور سازمان مجاهدین خلق را به عهده گرفت. در فروردین ۱۳۶۱ نیز، در اقدامی مشابه، خانه تیمی مرکزیت جدید شناسایی شد و طی عملیاتی منهدم گردید. بعد از این حادثه، سازمان مجاهدین خلق که از امنیت لازم برخوردار نبود، تشکیلات خود را به خارج از کشور منتقل کرد و تنها تیمهای عملیاتی خود را در کشور باقی گذاشت که آنان نیز کاری از پیش نبردند و به مرور منهدم و یا متواری گشتند.
مسئله مهم دیگری که در سال دوم به وقوع پیوست حادثه آمل بود. یک گروه مائوئیستی موسوم به “اتحادیه کمونیستها” به تصور آنکه پایگاه مردمی دارد، در بهمن ۱۳۶۰ در آمل، خود را “سربداران” خواند و با تعدادی کادر متوهم، یک درگیری مسلحانه در شهر آمل به راه انداخت. این اقدام به وسیله سپاه و حمایت مردم به سرعت سرکوب شد.
تعقیب متجاوز
هرچند تا پایان دوره آزادسازی ۸۵% از مناطق تحت اشغال دشمن آزاد شده بود، لیکن نزدیک به نیمی از مرز مشترک همچون ارتفاعات مهم مرزی قصرشیرین تا چزابه و نیز طلائیه، کوشک و شلمچه و دو شهر مهران و نفتشهر همچنان در اشغال دشمن قرار داشت ضمن اینکه قصرشیرین و سومار زیر دید و تیر دشمن بود. به عبارت دیگر ۲۵۰۰ کیلومترمربع از سرزمین ایران در اشغال دشمن باقی مانده بود و هیچ تضمینی برای عقبنشینی کامل عراق وجود نداشت. در این حال محافل سیاسی بینالمللی در مورد اعاده حقوق جمهوری اسلامی هیچ واکنشی نشان نمیدادند. به این ترتیب ادامه اشغال سرزمینهای اسلامی، ارتش شکست خورده عراق را در موقعیت برتر نگه میداشت، لذا چارهای جز ادامه جنگ و تعقیب متجاوز نبود. در سال سوم جنگ به موازات تلاش برای آزادسازی شهرهای سومار و مهران و برخی ارتفاعات مرزی، تعقیب متجاوز نیز در دستور کار قوای خودی قرار داشت.
از نکات مهم سال سوم جنگ، تحول در سازمان رزم سپاه بود. منحنی جذب نیروهای مردمی، که از عملیات ثامنالائمه (ع) تا عملیات بیتالمقدس رشد فوقالعادهای را نشان میداد، از عملیات بیتالمقدس تا عملیات رمضان ثابت ماند. فرماندهان سپاه پاسداران که علت این وضعیت را محدودیت سازمان رزم خودی میدانستند، درصدد گسترش آن برآمدند. بر همین اساس، بعد از عملیات رمضان، سازمان رزم سپاه تغییرات کلی یافت. در عملیات والفجر مقدماتی سازمان رزم جدید به طور کامل وارد صحنه نبرد شد، لیکن عدم موفقیت عملیات، سپاه را به این نتیجه رساند که رشد کمی سازمان سریعتر از رشد کیفی آن بوده است؛ لذا پس از عملیات مزبور سازمان رزم سپاه مجدداً اصلاح شد.
عدم موفقیت در عملیات رمضان – که با هدف تعقیب متجاوز در منطقه شلمچه به اجرا درآمد – اتحاد نظر مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی کشور در زمینه ادامه جنگ بعد از عملیات بیتالمقدس را به اختلاف نظر در این باره تبدیل کرد. از آن پس سیاستمداران تنها با انگیزه کسب یک پیروزی نظامی بزرگ به منظور کسب امتیازات سیاسی، با ادامه جنگ موافق بودند؛ اما نظامیها با هدف کسب پیروزی مطلق نظامی به ادامه جنگ میاندیشیدند. این مسئله نوعی دوگانگی به وجود آورد. این دوگانگی از سال سوم جنگ آثار مثبت و منفی خود را نشان داد. میل به پایان جنگ با کسب یک پیروزی بزرگ، زمینهساز آغاز تلاش دیپلماتیک در جنگ شد.
تحول غیر آشکار در جنگ
بعد از مسدود شدن راه پیشروی به سوی بصره در عملیات رمضان و نیز بینتیجه بودن محور انتخاب شده به سمت العماره در عملیات والفجر مقدماتی، تلاش برای انتخاب زمین مناسب برای عملیات بعدی آغاز شد. حضور در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی این نتیجه را در پی داشت که طراحان سپاه به اهمیت منطقه هورالعظیم پی ببرند، لذا پس از این عملیات، شناساییها در هور آغاز شد. این اقدام که ابتکار جدیدی در جنگ محسوب میشد، میبایست در نهایت اختفا و پوشش انجام شود. همچنین به موازات شروع شناسایی منطقه، سپاه اولین گام خود را برای تشکیل سازمان رزم آبی – خاکی برداشت. این اقدام با تشکیل قرارگاه نوح نبی (ع) شکل گرفت. رعایت مسائل حفاظتی ایجاب میکرد که قرارگاه مزبور نیز تحت پوشش عمل کند. به این ترتیب فعالیتهای شناسایی، ایجاد تحولات لازم در سازمان و نیز تهیه تجهیزات آبی – خاکی یک سال به طول انجامید و در نهایت، عملیات “خیبر” آغاز شد. در این عملیات اگرچه بیش از ۴۰% از اهداف موردنظر تأمین نشد، لیکن این نتیجه بسیار مهم را در پی داشت که نیروهای خودی قادرند از نقاط پیشبینی نشده، به عمق مواضع دشمن نفوذ کنند. این مهم حاکی از آن بود که هرگونه برنامهریزی دشمن برای ناکام گذاردن ایران برای دستیابی به اهدافش در جنگ، نامطمئن خواهد بود. بر این اساس، میتوان گفت که سال چهارم جنگ، سال تزلزل اساسی در افکار طراحان نظامی دشمن است.
آغاز اقدامات سیاسی
نتایج عملیاتها در سالهای سوم و چهارم جنگ، این احساس را القا میکرد که جنگ حالت فرسایشی به خود گرفته است؛ لذا استکبار غرب از یک سو برای فشار به ایران، به تقویت عراق اهتمام میورزید؛ و از سوی دیگر برای بازگذاردن راههای بازگشت ایران به اردوگاه غرب، میکوشید به ایران نزدیک شود. در این راستا، اقداماتی از قبیل: انتقال فنآوری پیشرفته نظامی و نحوه تهیه سلاحهای کشتار جمعی به عراق، سکوت در برابر بمبارانهای شیمیایی و کمک به آن کشور برای حمله به کشتیهای تجاری و نفتی و تأسیسات صنعتی ایران از یک سو، و نیز اقداماتی همچون سفر گنشر وزیر خارجه آلمان به تهران به نمایندگی از ۷ کشور صنعتی جهان در سال چهارم جنگ، مؤید این ادعاست.
به موازات اقدامات بلوک غرب، ابرقدرت شرق نیز میکوشید از وضعیت جنگ سود جوید. شورویها از یک طرف با تقویت ارتش عراق به ویژه نیروی هوایی آن و ارسال هواپیماهای میگ ۲۵ به عراق، نیروی هوایی عراق را قادر ساختند بالاتر از سقف بُرد پدافند هوایی ایران، پرواز کرده و به سادگی در آسمان تهران حضور یابد. در عین حال، آنها به لیبی اجازه دادند، موشکهای دوربرد در اختیار ایران قرار دهد. به این ترتیب، شوروی میکوشید ابتکار عمل در جنگ را به دست گیرد.
تغییر توازن به سود ایران
حمایت سیاسی و نظامی جهان از عراق روزبهروز افزایش مییافت. کمکهای اطلاعاتی امریکا به عراق، تسهیل در انتقال تکنولوژی پیشرفته تسلیحاتی به این کشور و نیز حمایت مالی و ارسال تجهیزات پیشرفته، ارتش عراق را به رغم آسیبهای فراوان تقویت کرده بود.
در وضعیتی که توان دشمن فقط از جنبه پیاده نظام به ۵۵۰ گردان پیاده میرسید و توان سپاه برای آفند از ۸۰ گردان تجاوز نمیکرد، اعتقاد برخی بر این بود که با توان موجود میتوان به یک عملیات پیروزمندانه دست یافت و جنگ را به پایان رساند. گروهی معتقد بودند که ضرورت ادامه جنگ غیرقابل انکار است، گرچه با توان موجود میسر نباشد. مبتنی بر این اعتقاد، امام خمینی در آستانه ششمین سال جنگ، حکم تشکیل سه نیرو را به سپاه ابلاغ کرد. سپاه که از سال ۱۳۶۲ به فعالیت دریایی پرداخته و قرارگاهی را به همین منظور تشکیل داده بود و مسئولیت فرماندهی یگان موشکی کشور را نیز بر عهده داشت، برای اجرای این فرمان آماده بود؛ اما تحقق این فرمان به زمان و امکانات و نیز پشتیبانی و حمایت مسئولان کشور نیاز داشت.
سپاه برای اجرای عملیات موفق، حداقل به ۳۰۰ گردان نیاز داشت. ولی کشور برای تجهیز این تعداد گردان آماده نبود؛ لذا سپاه بر سر دوراهی اعلام عدم امکان ادامه جنگ و یا قبول ادامه جنگ با امکانات موجود، راهحل دوم را پذیرفت و به توان موجود بسنده کرد. تنها راه تقویت سپاه با اعزام بزرگ نیروهای بسیج تحت عنوان سپاهیان محمد (ص) میسر میشد. به این ترتیب، سپاه توانست ۱۴۰ گردان وارد صحنه عملیات والفجر ۸ کند و طی ۷۵ روز جنگ با ارتش عراق، منطقه آزاد شده را حفظ نماید. این اولین عملیات بزرگ سپاه بود که بدون حضور ارتش به اجرا درآمد و پیروزمندانه نیز به پایان رسید.
سال ششم، سال ورود نسبی دولت در جنگ نیز میباشد. تشکیل ستاد پشتیبانی جنگ با مسئولیت معاون نخستوزیر و به کارگیری برخی وزارتخانهها و کارخانههای دولتی، نقش جدیدی را در جنگ به دولت بخشیده بود. در عین حال این اقدام مفید، تمام نیازمندیهای جبهه را برطرف نمیکرد.
اصلی نبودن مسئله جنگ، تأثیرات ناشی از تحریمهای بلندمدت اقتصادی، و نیز تعهد دولت به عادی نگهداشتن وضعیت زندگی مردم، مانع از نقش تعیین کننده دولت در جنگ بود. حضور دولت علیرغم مؤثر و مفید بودنش، تحولی در جنگ ایجاد نکرد. به عبارت دیگر، به آن معنا که دولت در عراق نقش داشت و به گونهای که در تمام جنگهای مهم روی داده است، هرگز تمام امکانات کشور وارد جنگ نشد و یا زمینههای لازم برای ورود دولت در جنگ به وجود نیامد.
استراتژی دفاع متحرک عراق
ارتش عراق پس از هجوم سراسری پنج ساله و نسبتاً ناموفق خود، در لاک دفاعی فرو رفت. اگرچه در این مدت، تلفات سنگینی بر تجهیزات و نیروی انسانی ارتش عراق وارد آمد؛ لیکن پشتیبانی همهجانبه ارتجاع عرب و ابرقدرت جهانی از طریق حمایتهای سیاسی، کمکهای نقدی، سرازیر کردن تجهیزات و امکانات و ارائه همفکری و مشاورت نظامی، نه تنها این ارتش رو به افول را سرپا نگه داشت، بلکه به تدریج بر قوت و قدرت آن افزود. علاوه بر آن، عوامل جدیدی از جمله اعطای مجوز استفاده از سلاحهای شیمیایی و نیز موشکهای دوربرد و مورد هدف قرار دادن مراکز مسکونی و اقتصادی، از فروپاشی ارتش دشمن جلوگیری کرد.
بر همین اساس، ارتش عراق که در ابتدای جنگ ۲۰۲ هزار نیرو داشت، تا پایان سال ۱۳۶۴ نزدیک به ۲۲۰ هزار کشته، زخمی و اسیر داده بود و از ۳۵۳۰ تانک و نفربر تحت اختیار خود در آغاز جنگ، نیز تا این زمان ۵۲۹۰ دستگاه منهدم و یا به غنیمت گرفتهشدهبود. با اینحال، درآغاز سال ۱۳۶۵ ارتش عراق حدود ۵۸۵۰ تانک و نفربر و ۵۴۰ هزار نفر پرسنل در اختیار داشت.
در این وضعیت و در پی عملیات موفق والفجر ۸ و شکست تلاشهای ۷۵ روزه ارتش عراق برای عقب راندن قوای خودی از منطقه فاو و در نتیجه تغییر توازن سیاسی – نظامی به نفع جمهوری اسلامی، ارتش عراق با بهکارگیری شیوهای جدید در جنگ کوشید تا از لاک دفاعی خارج شده و حالت تهاجمی به خود بگیرد. این اقدام میتوانست ضمن جبران بخشی از شکستهای رژیم عراق، روحیه ارتش آن کشور را ترمیم کند؛ بنابراین به سپاههایش که در سراسر مرز مستقر بودند، مأموریت داد تا در نقاط ضعیف و قابل رخنه خطوط پدافندی، در مناطقی که از اهمیت نسبی برخوردارند، به عملیات بپردازند. بر همین اساس، در هجوم نسبتاً موفق به مهران – که نقطه اوج این تحرکات بود – عراق جرأت یافت اتخاذ استراتژی جدیدی موسوم به دفاع متحرک را رسماً اعلام کند.
سال سرنوشت
اگرچه جنگ در سال هشتم پایان یافت؛ ولی سرنوشت آن، در سال هفتم تعیین گردید. پس از فتح فاو و انهدام وسیع ارتش عراق و تغییر توازن به نفع ایران، طرحریزی برای اجرای یک عملیات بزرگ و یکسره کردن کار جنگ شروع شد. منطقه عملیاتی ابوالخصیب انتخاب گردید تا جزیره فاو بهطور کامل تصرف شود، راه دریایی عراق از خور عبدالله مسدود گردد و بصره از جنوب به محاصره درآید. در این میان، عواملی موجب تأخیر در اجرای عملیات میشد، از جمله اتکا سازمان رزم سپاه به نیروهای مردمی، به طوری که اجرای هرگونه عملیات قبل از حضور گسترده این نیروها غیرعملی بود. همچنین، درخواست تجهیز حداقل پانصد گردان نیرو از دولت، عامل دیگری بود که با توجه تحریمهای اقتصادی علیه نظام جمهوری اسلامی و نیز اصلی نبودن مسئله جنگ در سرلوحه برنامههای مسئولان کشور، تحقق آن دور از دسترس بود. همچنین، به این علت که جنگ با اتکا به نیروی پیاده در برابر دشمن مجهز به سلاحهای پیشرفته و زرهی، در تابستان جنوب بسیار دشوار بود، اجرای عملیات به تعویق افتاد. ناگفته نماند سلسله عملیات دفاع متحرک عراق که به اشغال برخی از مناطق آزادشده انجامید، نیروی خودی را ناچار کرد قبل از عملیات سرنوشتساز، مناطق اشغالی همچون مهران را بازپس گیرد.
به هر حال، طراحی عملیات در منطقه ابوالخصیب – که قبل از شروع عملیات والفجر ۸ آغاز گردیده بود – به تاکتیک ویژهای اتکا داشت که در طرحریزی عملیات محور اصلی محسوب میشد. این مهم لو رفت و بهطور مرموزی دشمن از تاکتیک ویژه عملیات آگاهی یافت؛ لذا با آغاز عملیات، دشمن تنگه مهم عملیات را بست. در نتیجه، این عملیات که پیشبینی میشد سرنوشت جنگ را تعیین کند و به همین منظور از قبل والفجر ۱۰ نام گرفته بود، با عدمالفتح روبهرو شد و به کربلای ۴ تغییر نام یافت. موفقیت دشمن در این عملیات که آن را “حصادالاکبر” (دروی بزرگ) نامیده بود و ارتش عراق را به بازپسگیری فاو امیدوار کرده بود، سبب گردید دشمن نقاط ضعف خود در عملیات کربلای ۴ را نشناسد. متقابلاً، نیروی خودی با شناسایی نقاط ضعف دشمن، تنها ظرف ۱۳ روز عملیات بزرگ کربلای ۵ را طراحی و آماده اجرا کرد. عملیات کربلای ۵ که با استفاده از ضعف دشمن در شرق بصره طراحی شد، موجب گردید نیروی خودی با حمله از شمال به جنوب در منطقه پنجضلعی و کانال ماهی، پهلوی دشمن را شکافته و آرایش او را به هم ریزد. این عملیات که با غافلگیری مطلق دشمن صورت گرفت، نتایجی در پی داشت که سرنوشت جنگ را تعیین کرد. در این عملیات که ۲۰ روز به طول انجامید همچون عملیات فاو ۵۰% ارتش عراق آسیب دید و بصره نیز در تهدید جدی قرار گرفت. البته در صورت تجهیز کافی سپاه به وسایل زرهی و هلیکوپتر، از این عملیات قطعاً نتایج بهتری بدست میآمد. پس از شکسته شدن خطوط نفوذ ناپذیر دشمن توسط نیروهای پیاده، اگر جبهه خودی به یگانهای زرهی مجهز بود، امکان ادامه پیشروی و تعقیب دشمن تسهیل میشد. همچنین، هوانیروز میتوانست پیشروی نیروهای خودی را پشتیبانی کند.
به هرحال، عملیات کربلای ۵ اگرچه میتوانست نتایج بهتری داشته باشد، در عین حال دو نتیجه مهم را به دنبال داشت: اولاً بار دیگر به دنیا ثابت شد که اگر حمایت خود را از عراق افزایش ندهند، عراق طرف بازنده جنگ خواهد بود. ثانیاً به دنیا تفهیم کرد که نمیتوان خواستههای ایران اسلامی را بهطور صددرصد نادیده گرفت؛ لذا از اسفند ۱۳۶۵ (دو ماه پس از عملیات کربلای ۵) تلاش جهانی برای تهیه و تنظیم قطعنامه ۵۹۸ آغاز شد و در پایان تیرماه ۱۳۶۶ به تصویب رسید. همزمان تلاش آمریکا برای افزایش تحریم اقتصادی و تسلیحاتی ایران نیز شدت گرفت.
پایان جنگ
هشتمین سال جنگ در حالی آغاز شد که برتری در صحنه درگیری خلیجفارس با سپاه پاسداران بود و نیروی دریایی امریکا برای رفع بحران تلاش میکرد. در عین حال، درگیریها در خلیج فارس دو ماه دیگر ادامه یافت و از آن به بعد صحنه نبرد به جبهه زمینی (در منطقه شمال) انتقال یافت و در ظرف چهار ماه، چهار عملیات قابل توجه در جبهه ماووت و حلبچه به وقوع پیوست. در خلال این حوادث، گفتگو بر سر چگونگی اجرای قطعنامه ۵۹۸ نیز ادامه داشت. قطعنامه ۵۹۸ به گونهای تصویب شده بود که اگرچه تا حدودی حقوق ایران اسلامی را تأمین میکرد؛ اما در عین حال تقدم و تأخر بندهای آن امکان محکوم نشدن عراق را میسر میساخت؛ لذا جمهوری اسلامی ایران پذیرش قطعنامه را منوط به اصلاح تقدم و تأخر بندها کرده بود، اما عراق با برخورداری از حمایت قدرتهای بینالمللی با اصلاح قطعنامه مخالفت میکرد.
در زمستان ۱۳۶۶ سومین جنگ شهرها علیه ایران آغاز شد و برای اولین بار موشکهای عراقی که بُرد آنها به کمک تکنسینهای خارجی افزایش یافته بود، به تهران اصابت کرد. دور جدید جنگ شهرها که با بمباران شیمیایی حلبچه همراه بود، احتمال ایجاد فاجعهای بزرگ علیه ایران اسلامی را گوشزد میکرد. بمباران شیمیایی و کشتار ۵۰۰۰ کرد عراقی که در همان روزها توسط نیروی هوایی ارتش عراق صورت گرفت، خود نیز تهدیدی علیه ایران به حساب میآمد. در همین ایام بود که امام ملت ایران را مورد خطاب قرار داده و فرمودند: “درنگ امروز اسارت ذلتباری را در پی خواهد داشت. ” کمتر از ۲۰ روز بعد از هشدار امام، در حالی که سپاه درگیر جبهه شمالی بود، همزمان با تحرکات یگانهای دریایی آمریکا در خلیج فارس، عراق با توانی عظیم و آتش تهیه شیمیایی به فاو حمله کرد؛ حملهای که وضعیت جنگ را تغییر داد.
در این میان، آمریکا – که بعد از افشای ماجرای مک فارلین منفعل شده بود – نیز به کمک عراق ابتکار عمل را در صحنه بینالمللی بهدست آورد. لیکن به تشدید اقدامات عراق پس از سقوط فاو تمایل نداشت، بلکه مایل بود برای بازگرداندن مجدد ایران به سوی غرب، فرصت دیگری به ایران دهد. در مقابل، عراق با اتکا به شوروی – که احساس میکرد بار دیگر در صحنه جنگ ایران و عراق از امریکا عقب افتاده است – تهاجمات خود را ادامه داد. این حوادث تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی، با نوعی احتیاط توأم بود. یعنی عراق که میکوشید خود را طرف مظلوم صحنه نشان دهد و در این راستا از کمک تمامی رسانههای خبری جهان برخوردار بود، تا قبل از اینکه ایران قطعنامه را بپذیرد، وانمود میکرد چشم داشتی به خاک ایران ندارد. اما با پذیرش قطعنامه توسط ایران و تغییر صحنه سیاسی و تبلیغاتی در داخل و خارج کشور به نفع ایران، علاوه بر شدت یافتن حملات عراق، عناصر سازمان مجاهدین خلق نیز با هدف اشغال کرمانشاه و سپس پیشروی به سوی تهران، راهی ایران شدند؛ غافل از آنکه روح مسیحایی امام با پذیرش قطعنامه تحولی در اردوی خودی ایجاد کرده بود که بار دیگر ابتکار عمل را به اردوی ایران بازگردانید و تلاش دشمن را بیاثر گذاشت و اگر نبود قوه قهریه ملت ایران، قطعاً عراق آتشبس را نمیپذیرفت.
حمله عراق در پایان جنگ
پس از عملیات والفجر ۱۰ (در حلبچه)، جنگ وارد مرحله جدیدی شد و بهرغم مدت کوتاه آن، نتایج تعیینکنندهای به بار آورد. در این مرحله، عراق که به نحو بیسابقهای تقویت شده بود، موفق شد با استفاده از توان نظامی و بهکارگیری تجارب گذشته، ابتکار عمل را به دست آورد و صحنه نبرد را به نفع خود تغییر دهد، اما این وضعیت تنها تا رسیدن عراق به مرز ادامه یافت.
در آغاز سال ۱۳۶۷، در حالی که یگانهای اصلی جمهوریاسلامی در جبهههای شمالی به سر میبردند، ارتش عراق با مقدماتی که تهیه کرده بود از فرصت استفاده کرد و حملات گستردهای را در جبهه جنوب آغاز کرد. این حملات که با حمایت آمریکا از عراق در فروردین ۱۳۶۷ شروع شد و در تیرماه همان سال شلیک موشک ناو امریکایی به هواپیمای مسافربری ایران را در پی داشت. (در این حادثه ۲۹۰ مسافر ایرانی که تمامی غیر نظامی بودند به شهادت رسیدند.) وضعیت جدیدی را پیشآورد که به دنبال آن جمهوری اسلامی قطعنامه ۵۹۸ را به رغم عدم تأمین پیششرطهای خود، پذیرفت.
شکست عراق در عبور مجدد از مرز
با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوریاسلامیایران – در تاریخ ۲۷/۴/۱۳۶۷ – دشمن که این اقدام را حاکی از انفعال قوای ایران تصور میکرد، با هدف تصرف بخشهایی از استان خوزستان و باختران مجدداً به خاک ایران حملهور شد تا با اشغال تعدادی از نقاط حساس، از موضعی برتر ایران را به پشت میز مذاکره بکشاند.
در تاریخ ۳۱/۴/۱۳۶۷ هجوم گسترده دشمن به استعداد ۱۳ لشکر در منطقه شمال خرمشهر و جنوب اهواز شروع شد. توان به کار گرفته شده حکایت از آن داشت که دشمن به تصور تضعیف پایگاه مردمی نظام و قوای مسلح جمهوری اسلامی و نیز به قصد برنده شدن در جنگ تصمیم دارد به هر صورت شده مناطق مهمی را تصرف کند. استعداد دشمن در این هجوم، تمام توان سپاه پاسداران را به مقابله طلبید و سپاه که مأموریت پدافند از هور تا آبادان را بر عهده داشت با قوای مهاجم درگیر شد. در این حمله، دشمن به بخشی از جاده اهواز – خرمشهر دست یافت و خرمشهر را به طور جدی مورد تهدید قرار داد. در پی این تهدید، امام خمینی طی پیامی به فرمانده کل سپاه، ضمن تأکید بر ضرورت حفظ خرمشهر، نکتهای به این مضمون گوشزد فرمودند که «اینجا نقطه شکست و پیروزی اسلام یا کفر است. باید متر به متر بجنگید. اینجا نقطهایست که حیات و عدم حیات در همین جاست.»
بر همین اساس، نیروهای سپاه با هجوم وسیعی علیه دشمن، او را تا مرز عقب راندند. دشمن از پای ننشست و دوبار دیگر به قصد تصرف منطقه جنوب تا جاده اهواز – خرمشهر پیشروی کرد؛ اما هر بار با رشادت نیروهای ایران، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن از تصرف خوزستان ناامید شد. طی این مدت و در طول درگیری، دشمن در جبهه غرب و محور قصرشیرین دست به هیچ اقدامی نزد، ضمن آنکه در دوران حملات خود، قبل از پذیرش قطعنامه توسط ایران، هرگز ایران را نسبت به آن منطقه حساس نکرد و بدینگونه مانع هوشیاری و عکسالعمل احتمالی ایران شد تا سازمان مجاهدین خلق برای آغاز اقدام خود، با موانع جدی روبهرو نباشند. سرانجام در حالی که آخرین تانکهای دشمن از منطقه جنوب به طرف مرز رانده میشد، تهاجم مشترک عراق و سازمان مجاهدین خلق به سوی کرمانشاه آغاز شد. حضور متمرکز نیروهای نظامی ایران در جنوب، این فرصت را به آنها داد که به اسلامآباد رسیده و کرمانشاه را تهدید کنند. دشمن در این جبهه پس از عبور از خطوط ارتش، با استفاده از جاده قصرشیرین – کرمانشاه، سوار بر خودروهای زرهی چرخدار، بدون آنکه مدافعی در برابر خود داشته باشد، سرپل ذهاب و کرند را پشت سر گذاشت و در اسلامآباد پس از به خاک و خون کشیدن جمعی مردم بیگناه، راهی کرمانشاه شد. اما در تنگه چهارزبر اولین گروه پاسداران (از لشکر جدیدالتأسیس، ولی امر (عج)) راه را بر دشمن مسدود کردند، تا یگانهای دیگر سپاه به تدریج وارد منطقه شوند؛ لذا هرچند عدم حضور سپاه و مردم در منطقه سبب شده بود که سازمان مجاهدین خلق به راحتی ۷۰ تا ۸۰ کیلومتر پیشروی کنند، ولی پس از ورود نیروهای مردمی و نظامی به صحنه و هجوم از دو منطقه اسلامآباد و چهارزبر به سازمان مجاهدین خلق با فرماندهی شهید سیادشیرازی، قوای آنان درهم شکست و انهدام وسیعی از آنان صورت گرفت. این تهاجم، که به نبردی ۳ روزه منجر شد، نهایتاً در تاریخ ۶/۵/۶۷ با سرکوب کامل نیروهای سازمان مجاهدین خلق به پایان رسید. به این ترتیب، با عکسالعمل نیروهای ایران که به دفع تجاوز دشمن به خوزستان و کرمانشاه و انهدام سازمان مجاهدین خلق انجامید، ارتش عراق در تاریخ ۱۰/۵/۶۷ به نوار مرزی بازگشت.
در واقع، بار دیگر حضور گسترده مردم و سرازیر شدن نیروهای اسلام به جبهههای جنوب و غرب، به اقدامات دشمن که میکوشید با تداوم عملیات به امتیازهای متعددی دست یابد، و به بهانهجوییهای او در مورد برقراری آتشبس پایان داد و نهایتاً در روز ۲۹/۵/۱۳۶۷ آتشبس رسمی بهوسیله دبیرکل سازمان ملل اعلام شد. سپس با حضور نیروهای ناظر سازمان ملل (یونیماگ) در مرز مشترک ایران و عراق، آتشبس رسمی بین دو کشور برقرار گردید. علیرغم ضرباتی که عراق متحمل شده بود، پس از عقبنشینی از خاک ایران، همچنان مناطقی از مرز را که وسعت آن به ۲۵۰۰ کیلومترمربع میرسید تا آستانه تجاوز به کویت، در اختیار داشت. طی این مدت نه تنها سازمانملل برای عقب راندن عراق از مناطق ایرانی تحت اشغال ارتش عراق اقدامی نمیکرد و سکوت کرده بود، بلکه تا قبل از حمله عراق به کویت حاضر نشد تجاوز عراق به ایران را تأیید کند. اما با حمله عراق به کویت در مرداد ۱۳۶۹، از آنجا که آن رژیم نمیخواست همزمان در دو جبهه درگیر باشد، از مناطق اشغالی ایران خارج شد، اسیران ایرانی را آزاد کرد و پایبندی خود به قرارداد ۱۹۷۵ را اعلام نمود.