پس از واقعه عاشورا مبارزه، فرياد و اعتراض در برابر ستمكاران، مسير تازه ای يافت و اين قيام خونين به بزرگترين و درخشانترين نماد مقاومت در برابر تيرگيهای ناشي از فساد و ستم در جهان اسلام تبديل شد.
يادمان حماسهاي ماندگار
هر نهضتي كه در چارچوب معيارهاي الهي و با توجه به درك شرايط و مقتضيات زمان، شكل گيرد، نه تنها به نتايج مطلوب و اهداف خود خواهد رسيد، بلكه در اعصار بعدي نيز چون مشعلي فروزان، در مسير حركتها و جنبشهاي آينده قرار ميگيرد. قيام كربلا كه با هدف نفي ستم و مبارزه با منكرات امويان و احياي سنت محمدي و سيره علوي پايهگذاري شد، به سرعت توانست زمينهها و شرايط مناسب را براي حركتها و خيزشهاي خودجوش عليه زمامداران خودسر و نارواييها فراهم آورد. پس از شهادت امام حسين عليه السلام و ياران فداكارش، برخلاف تصور حاكمان جور، كار مبارزه، فرياد و اعتراض در برابر جفاكاران خاموش نگرديد و اگرچه شيوه نبرد با پليديها تغيير كرد، ولي خط سرخ شهادت و ايثار به بركت نهضت حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام استمرار يافت. اربعين حسيني از پيامدهاي حماسه باشكوه كربلاست كه خود به جاودانگي اين حركت مقدس كمك كرد و ثابت نمود اگر آنگونه كه شايسته مقام رهبر اين قيام است، به تحليل و تكريم آن پرداخته شود، اين انقلاب به عنوان بزرگترين نماد و درخشانترين مقاومت، عليه تيرگيهاي ناشي از فساد و ظلم، نه تنها در جهان اسلام، بلكه در سراسر گيتي همواره مطرح خواهد بود.
حكمت تكريم اربعين
از نشانههاي زنده نگاه داشتن اربعين حسيني كه باعث شده تا از سال ۶۱ هجري تاكنون، شيعيان بر تجليل اين روز اهتمام ورزند، اين است كه زمين و آسمان تا چهل روز براي سيد شهيدان گريست و اين نكته از حديثي به دست ميآيد كه يكي از محدثان بزرگ و فقهاي شيعه، زراره بن اعين، از امام صادق عليه السلام روايت كرده و در كتابي معتبر و مستند درج شده است. ۱ حضرت امام حسن عسكري عليه السلام نيز زيارت اربعين را از نشانههاي ايمان دانسته اند۲ و از امام صادق عليه السلام براي آن حضرت، زيارت مخصوص و مأثور روز اربعين نقل شده است كه شيخ طوسي آن را با سندي معتبر در كتاب «مصباح المتهجد»، از صفوان بن مهران روايت كرده است۳. امام صادق عليه السلام در اين زيارت به حكمت شهادت سيدالشهدا و نتيجه ايثار آن حضرت اشاره كرده و فرمودهاند: اين فداكاري، مردم را از جهالتي كه بر اثر تبليغات سوءِ بني اميه به وجود آمده و آنان را از موازين قرآني و سنت محمدي دور كرده بود، نجات داد و اساس حركتهاي تبليغي بني اميه را كه خودشان را وارثان پيامبر قلمداد نموده، ولي جامعه را در ضلالت و حيرت قرار داده بودند، افشا ساخت و تعليمات مذموم يزيديان را رو به زوال بُرده و اسلام راستين را احيا و استوار ساخته است.
زيارت اربعين آثار اخروي و بركتهاي دنيوي بسياري دارد و معمولاً شيعيان مؤمن و خالص در برگزاري اين آيين باشكوه اصرار ميورزند و استحباب اين سنّت در اين روز جاي هيچگونه ترديد و شبههاي را بر جاي نميگذارد؛ چرا كه ائمه هدي و بزرگان علماي شيعه بر اقامه مراسم و زيارت اربعين تصريح فرمودهاند. ابوريحان بيروني مينويسد: بدين سبب اين زيارت را اربعين ناميدهاند كه گويند چهل نفر از اهلبيت امام حسين عليه السلام پس از بازگشت از شام، قبر آن حضرت را زيارت كردهاند. ۴
جابر بن عبدالله انصاري، صحابي رسول اكرم۹ و از پيروان اهلبيت آن وجود مقدس، نخستين كسي بود كه در ۲۰ صفر سال ۶۱ هجري مرقد امام حسين عليه السلام را زيارت كرد. از سوي ديگر همانگونه كه سيد بن طاووس گزارش كرده: چون اهلبيت امام حسين عليه السلام از شام بازگشتند و به سرزمين عراق رسيدند، به راهنماي كاروان گفتند: ما را از راه كربلا عبور ده. پس مسير را ادامه دادند تا به كربلا رسيدند و ديدند جابر و جمعي از بني هاشم و افرادي از نسل پيامبر اكرم۹ براي زيارت مرقد امام حسين عليه السلام در آنجا اجتماع كردهاند. پس با يكديگر به سوگوار پرداختند. ۶ ابن نما حلّي نيز به اين ماجرا اشاره كرده است. ۷
ديدگاههايي درباره اولين اربعين
منابع تاريخي تصريح دارند كه اهلبيت سه روز در كربلا براي عزاداري توقف كردهاند، اما ملاباقر بهبهاني ورود آنان را به نينوا مقداري با اضافات و توضيحات آورده است۸. در منابع ديگر اگرچه وضع قافله حسيني در هنگامي كه عازم شام بود، به لحاظ تنگناهايي كه براي اسرا به وجود آورده بودند، بسيار سخت ارزيابي شده، اما در هنگام بازگشت، از اين سختيها كاسته شد؛ زيرا سرپرست كاروان، نعمان بن بشير اگرچه از امويان بود، ولي به دليل شرايطي كه به وجود آمده بود آشكار شدن حقايق درباره دستگاه ستم بني اميه، كوشيد تا كاروان بازماندگان عاشورا را با تجليل و شكوه فراوان به مقصد برساند و از برخي سختگيريها و فشارها درباره آنان پرهيز كرد. اين قافله ارجمند به رغم سفر از كوفه به شام كه از روي عمد و به اجبار از شهرهاي متعددي عبور داده ميشدند، هنگام بازگشت، هم از مسير كوتاه تري عبور كردند و هم با سرعت بيشتري راه را پيمودند تا كاروان كربلا هر چه زودتر به نينوا برسد؛ زيرا اهلبيت امام حسين عليه السلام براي بازگشتن به آن دشت خون و حماسه لحظه شماري ميكردند و براي رسيدن به اين مقصود، همه مشكلات مسير را بر خود هموار نموده بودند؛ تا اينكه اربعين فرا رسيد و آنان پس از گذشت چهل روز از واقعه كربلا، در بيستم صفر قدم بر سرزمين طف نهادند. ۹
تعيين روز اربعين سال ۶۱ هجري به عنوان زماني كه كاروان اسرا به كربلا بازگشتند، از بحثهاي مهم در تاريخ عاشورا ميباشد كه فقها، محدثان، مورّخان و ساير مشاهير شيعه در اين باره ديدگاههاي گوناگون و احتمالات متعددي را مطرح كردهاند. عدهاي از اين بزرگان، اين رويداد را در همان سال اول و برخي زمان ديگري را براي اربعين ذكر كردهاند. علامه مجلسي مينويسد:
بين اصحاب چنين شهرت يافته است كه علت استحباب زيارت حضرت سيدالشهداعليه السلام در روز اربعين اين است كه در چنين روزي اهلبيت امام حسين عليه السلام هنگامي كه از شام بازمي گشتند، به كربلا آمدند و امام سجادعليه السلام رأسهاي مقدس شهيدان را به بدنهاي ايشان ملحق ساخت. ۱۰
اما شيخ بهايي كه روز عاشورا را هم محاسبه كرده، اربعين را نوزدهم ماه صفر سال ۶۱ هجري ميداند:زيارت اربعين در نوزدهم صفر صورت ميگيرد. در اين روز كه مصادف اربعين حسيني است، جابر بن عبدالله انصاري به زيارت قبر آن حضرت اقدام كرد و اين زمان با ورود اهلبيت حسيني از شام به كربلا يكي گرديد؛ در حالي كه ايشان قصد عزيمت به سوي مدينه النبي را داشتند. ۱۱
قرطبي، دانشمند و سياح مسلمان اين اعتقاد علماي شيعه را تأييد كرده و ميگويد: اماميه ميگويند سر مقدس (امام حسين عليه السلام) پس از چهل روز به كربلا بازگردانده شد و به بدن ايشان ملحق گرديد و اين روز نزد آنان معروف است و از آن به زيارت ياد ميكنند و مقصودشان زيارت اربعين ميباشد. ۱۲
برخي معاريف شيعه اگرچه سخني از كربلا نياوردهاند، ولي بازگشت اهلبيت به مدينه را در بيستم صفر همان سال ۶۱ هجري ذكر كردهاند؛ چنان كه شيخ مفيد نوشته است: بيستم صفر روز بازگشت اهلبيت آقا و مولاي ما حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام از شام به جانب مدينه الرسول بوده است. ۱۳
شيخ طوسي در «مصباح المتهجد» ۱۴، كفعمي در «مصباح» ۱۵ و شيخ رضي الدين علي حلي۱۶ نيز اينگونه نوشتهاند. از معاصرين، سيد عبدالحسين شرف الدين موسوي، دانشمند برجسته جهان تشيع و عالم لبناني گفته است:
زماني كه خاندان حسيني از شام بازميگشتند و به سرزمين عـراق رسيدند، بــه راهنما گفتند مـا را از طريق كربلا ببر. در آنجا جابر بن عبدالله انصاري و جماعتي از بني هاشم و ديگر مرداني از آل رسول را ديدند و پس از اين ديدار گريه و اندوه و بر سر و سينه زدن شروع شد و عزايي برپا كردند كه دلها را كباب ميكرد و به حدي كه زنان قبايل اطراف كربلا به آنها پيوستند. ۱۷
اين گزارش را سيد محسن امين نيز آورده است۱۸ و در جاي ديگر مينويسد:
يزيد ناگزير چاره را در آن ديد كه هر چه زودتر پيام آوران عاشورا را از مركز فرمانروايي خود دور كند؛ چرا كه در دمشق ارتباط با نمايندگان و سفراي كشورهاي ديگر، بازرگانان داخلي و خارجي و مردمي كه از ساير شهرها ميآمدند، امكان بيشتري داشت و اين وضع به نفع دستگاه اموي نبود؛ لذا دستور داد تا اين چهرههاي رنجكشيده و مقاوم را با احترام و شكوه به مدينه بازگردانند. نعمان فرزند بشير انصاري با چند نفر ديگر كاروان را هدايت و همراهي ميكردند. برخي نوشتهاند كاروانيان از وي خواستند كه در راه بازگشت، از كنار مزار شهيدان بگذرند تا با اين عزيزان تجديد پيمان كنند. ۱۹
آن عالم اهل تشيع و برخوردار از آگاهيهاي وسيع رجالي و تاريخي، در اثر ديگر خود كه در زمره منابع معتبر است، ماجراي آمدن جابر بن عبدالله انصاري را به كربلا، از كتاب «بشارة المصطفي» تأليف محمد بن ابي القاسم طبري كه فقيهي ثقه است، نقل كرده و ورود اسيران اهلبيت به كربلا را در موقع حضور جابر در آنجا، از عطيه كوفي نقل ميكند و با اين وصف، آمدن اسراي عاشورا را به كربلا در اولين اربعين نفي نكرده است. ۲۰
مرحوم ملاّ مهدي مازندراني در مجلس چهارم كتاب معروف خود، «معالي السبطين»، ورود اهلبيت امام حسين عليه السلام در اربعين اول، به كربلا و ديدار آنان با جابر را گزارش كرده است. ۲۱ هاشم معروف حسيني، محقق لبناني و از علماي معاصر شيعه به نقل از راويان سلف نقل ميكند: يزيد، امام سجّادعليه السلام را مخيّر كرد كه يا در شام بماند يا به مدينه بازگردد كه امام چهارم بازگشت به مدينه را برگزيد. فرزند معاويه آنان را مُهيّا ساخت و كسي را براي مديريت كاروان، همراهشان كرد. آنان در طـول مسير از راهنماي قافله خواستند كه از راه كربلا بگذرند و او پذيرفت. قبلاً جابر بن عبدالله انصاري و گروهي از بني هاشم بار سفر به كربلا را بسته بودند و يك روز قبل از رسيــدن اسيران به نينوا وارد شدند و در همان حال كه جابر و همراهان در ميان قبور شهيدان در رفت و آمد بـودند، كاروان امـام بر ايشان هويـدا گـرديد.
راهنماي جابر به وي گفت: من يك سياهي ميبينم كه از جانب شام به سوي ما ميآيد و نگران شد كه مبادا آنان حاميان اموي هستند و ميخواهد بار ديگر شرارتي مرتكب گردند. جابر به وي گفت به سويشان شتاب كن و از آن قافله خبر بياور. اگر از پيروان زياد بن اميه بودند، به جايي پناه ميبريم و اگر كاروان علي بن حسين عليه السلام و عمهها و خواهرانش تعلق داشت، تو در راه خدا آزادي. او نيز رفت و به سرعت بازگشت و گفت:اي جابر! از جاي خود برخيز و به استقبال از بانوان حريم اهلبيت برو. جابر با پاي برهنه جلو رفت و خود را به امام سجّاد رساند و ضمن اينكه حضرت را غرق در بوسه ميساخت به شدت گريست؛ چنانكه زمين به لرزه درآمد. ۲۲
مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب قمي (اشراقي) يادآوري ميكند: به حسب عادت، بعيد مينمايد كه آن قافله دلشكسته كه با اكراه و اضطرار از كربلا كوچ كردند و از گريه و سوگواري ممنوع شدند و اجساد شريفه شهيدان خود را مقابل آفتاب ديدند، بدون آگاهي بر حال مقابر مقدسه و اطلاع بر حال، به مدينه رجوع كنند و به زيارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند. ۲۳
الحاق رأس مقدس به بدن مطهر
از اموري كه ثابت ميكند اربعين حسيني در ۲۰ صفر ۶۱ هجري با حضور اهلبيت آن حضرت برگزار گرديد، ملحق گرديدن رأس مقدس به پيكر پاك امام حسين عليه السلام توسط امام سجادعليه السلام در همين تاريخ است. ابوريحان بيروني، حكيم و مورخ، رياضيدان و منجم مشهور قرن چهارم و پنجم هجري تصريح كرده است:
در روز اوّل صفر سر امام حسين عليه السلام را به شهر شام وارد كردند… و در روز بيستم اين ماه آن سر را به بدنش ملحق كردند و در همان جا دفن نمودند و زيارت اربعين راجع به اين روز است. ۲۴
زكرياي قزويني هم تأييد ميكند در روز اول صفر كه سر مبارك امام حسين عليه السلام به دمشق رسيد، بني اميه اين روز را عيد اعلام كردند و در روز بيستم صفر سر مبارك را به بدن ملحق كردند. ۲۵
اصولاً حكمت بازگشتن اهلبيت به كربلا اين بود كه امام سجادعليه السلام از يزيد خواست تا شرايطي فراهم آورد كه سر مطهر پدر بزرگوارش را به كربلا ببرد و به بدن پاك او ملحق سازد. علامه مجلسي مينويسد: هنگامي كه اهلبيت از شام به سوي كربلا بازگشتند، حضرت علي بن الحسين سرهاي مقدس را به اجساد آنان ملحق ساخت و زيارت اربعين در سالگرد اين روز استحباب دارد. ۲۶
عبدالروؤف مناوي (م۱۰۳۱ ق) از معاصرين علامه مجلسي، اقوال متعددي را درباره محل دفن رأس مقدس حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام مورد بررسي قرار داده و ميگويد:چهل روز پس از شهادت حسين بن علي عليه السلام سر او به بدنش بازگشت داده شد و در كربلا، مجاور پيكرش دفن گرديد. ۲۷
مولف نورالابصار هم نوشته است:ديدگاه شيعيان اين است كه رأس امام حسين عليه السلام به بدنشان بازگردانده شد و در اربعين شهادت آن حضرت، در كربلاي معلي به خاك سپرده شد. ۲۸
ابن اعثم كوفي (م ۳۱۴ ق) محدث، اديب و مورخ شيعي مينويسد: آنگاه [يزيد] اسباب سفر علي بن حسين عليه السلام و ساير اهلبيت را تدارك ديده، سرهاي شهدا را بديشان سپرد و عمان بن بشير انصاري را با سي سوار به همراي آن طايفه واجب التعظيم مأمور گردانيد. علي بن الحسين با خواهران و عمّات و ساير اقربا متوجه مدينه طيبه گشته، در بيستم شهر صفر سر مبارك اميرالمومنين حُسين و ساير شهدا را به ابدان ايشان ملحق ساخته، از آنجا به سر تربت مقدس جدّ بزرگوار خويشتن شتافته، رحل اقامت انداخت. ۲۹
مرحوم سيد محسن امين جبل عاملي خاطرنشان ميكند درباره اينكه سر مطهر را كجا به خاك سپردهاند، نظرات گوناگوني ابراز شده است؛ اما بنابر آنچه در كتاب گرانقدر بحارالانوار آمده، سر امام در كنار پيكر پاكش به خاك سپرده شده است. اين نظر را غالب علماي شيعه پذيرفتهاند و معتقدند امام سجادعليه السلام سر را به كربلا بازگرداند. سيد بن طاووس به اين نكته اشاره دارد و طايفه شيعه اين نظر را تأييد ميكنند. وي علاوه بر كتاب «اللهوف» در كتاب ديگر خود، «اقبال الاعمال» متمايل به چنين ديدگاهي ميباشد. ابن نما حلّي كه عالمي مورد اعتماد و دانشمندي اهل تشيع به شمار ميرود، ميگويد: سر امام را در شهرهاي گوناگون گرداندند، ولي سرانجام به كربلا عودت داده شد و همراه جسد مطهر دفن گرديد. مرحوم سيد مرتضي علم الهدي و شيخ طوسي نيز با اين نظر موافقند، امام سبط بن جوزي در كتاب «تذكرة الخواص» معتقد است، راس مطهر امام همراه كاروان اسيران از شام به مدينه آورده شد و سپس آن را به كربلا انتقال دادند و در كنار جسد مقدس حضرت به خاك سپردند. ۳۰
شهيد آيت الله سيد محمدعلي قاضي طباطبائي كه درباره اربعين حسيني پژوهشهاي گسترده و پرمايهاي انجام داده است، ميگويد: از شواهد آمدن اسراي خاندان نبوت در بيستم صفر سال ۶۱ هجري، هجرت در اربعين اول به كربلا، عبارت از ملحق ساختن سر مبارك سيدالشهداعليه السلام به جسد اطيب و انورش در كربلاست و اين موضوع مشهور ميان علماي اماميه است؛ اما ساير اقوال راجع به مدفن رأس مطهر اعتماد را نشايد. ۳۱
فتال نيشابوري، شيخ عبدالله بحراني و شيخ طبرسي، پس از بررسي اقوال مخالفين درباره رأس مطهر، يادآور شدهاند كه مشهور ميان علماي اماميه آن است كه رأس مطهر توسط امام سجادعليه السلام به كربلا بازگردانده شد و همراه جسد پاك امام حسين عليه السلام دفن گرديد. ۳۲
علامه شيخ عبدالله شيرواني تصريح ميكند كه در اربعين شهادت امام حسين عليه السلام رأس به پيكرش پيوست. ۳۳ سيد اسدالله حسيني تنكابني پس از ارزيابي اقوالي كه درباره محل دفن رأس مطهر مطرح است، ميگويد: انتقال سر مقدس توسط امام سجادعليه السلام به كربلا و به خاكسپاري آن توسط ايشان مؤيد به عقل و نقل بوده و نسبت به ديگر اظهارات صحيحتر است. ۳۴
البته برخي منابع هم نوشتهاند كه آن سر مقدس را در نجف اشرف، در كنار مرقد اميرمؤمنان عليه السلام به خاك سپردهاند. اين ادعا ضمن آنكه با اقوال مشهور مطابقت ندارد، اين اشكال را نيز به وجود ميآورد كه در آن ايّام هنوز مرقد حضرت علي عليه السلام مشخص نگرديده بود تا چنين اقدامي در جوار آن صورت گيرد. شيخ حُر عاملي پس از نقل گفتههاي گوناگون در اين باره كلام سيد بن طاووس را درباره بازگرداندن سر مطهر به كربلا و الحاق آن بر جسم مقدس امام نقل ميكند و ميگويد كه در ميان روايات مذكور، منافاتي وجود ندارد و شايد احتمال داده است كه رأس مطهر را در موقع بُردن به شام، نزد قبر امام علي عليه السلام گذاشته باشند، يا در بازگشت، مدتي آنجا نهاده و سپس در كربلا همراه جسد مطهر دفن كردهاند. ۳۵ شيخ محمدحسن نجفي صاحب «جواهر الكلام» روايات مزبور و گفتار سيد بن طاووس را آورده و گفته است: شايد منافاتي ميان آن اقوال و فرموده سيد ديده نشود و احتمال دارد رأس پاك را در نجف به خاك سپرده و بعد در كربلا به بدن مطهر ملحق كرده باشند؛ اما همه اينها حدسهايي است كه فقها براي رفع تضاد ميان روايات و عمل اصحاب ذكر كردهاند. ۳۶
علاّمه عبدالرزاق مقرم مينويسد: هنگامي كه امام سجادعليه السلام مشاهده كرد يزيد ملعون اندكي روي موافق نشان ميدهد، پيشنهاد كرد سرهاي شهيدان را در اختيار آن بزرگوار قرار دهند تا در محل مناسبي دفن كنند. يزيد پذيرفت و حضرت سجادعليه السلام سرهاي مطهر را تحويل گرفت و به بدنهاي آنان ملحق كـرد. اين مطلب را از «حبيب السير» نقل كرده و «نفس المهموم» و «رياض الاخوان» از آن كتاب نقل كردهاند. در روضة الواعظين، مثير الاحزان، لهوف، اعلام الوري، مقتل عوالم، رياض المصائب، بحارالانوار و مناقب ابن شهرآشوب به نقل از سيد مرتضي و شيخ طوسي در زيارت اربعين و در بحارالانوار به نقل از كتاب العدد القويّه (نوشته برادر علامه حلّي) نقل كردهاند كه سر مبارك به بدن امام حسين عليه السلام ملحق گرديد. ابن حجر عسقلاني در شرح قصيده همزيه بوصيري گفته است: سر امام را پس از چهل روز به بدن رساندند و آنجا دفن كردند. ابن جوزي نيز همين نظر را دارد. مناوي در كتاب الكواكب الدّريه ميگويد: اماميه در اين باره اتفاق نظر دارند و قرطبي هم اين قول را ترجيح داده و نوشته است: اهل كشف و شهود هم عقيده دارند كه سر مقدس در كربلا دفن شد. بنابراين، گفتههاي ديگران در اين باره موردي ندارد و در يك حديث رسيده است كه سر مبارك در كنار قبر اميرمؤمنان دفن شده است، لكن اين اعلام و رجال حديث و تاريخ، خود چنين روايتي را ديدهاند، ولي به دليل عدم وثوق به رجال اين روايت، از آن اعراض كردهاند. ۳۷
برخي مخالفين بيستم صفر سال ۶۱ به عنوان اربعين حسيني، به مقتل اسفرايني درباره بعيد بودن اين اتفاق و دوري راه اعتماد كردهاند، اما مرحوم اسفرايني در همين اثرش نوشته است:
يزيد قائدي از قواد خود را فراخواند و هزار نيرو برايش تعيين كرد كه به وي بپيوندند و فرمان داد اسرا را به مدينه يا هر مكاني كه خودشان متقاضي آن باشند، ببرد و تمامي آنچه را اسيران كربلا لازم دارند فراهم آورد و برآورده نمايد؛ از جمله آنكه راس مطهر را به آنان تحويل داد. اسراء آن را تا كربلا حمل كردند و همراه جسد مقدس به خاك سپردند. ۳۸
شيخ فضل علي قزويني (م ۱۳۶عليه السلامق) كه درباره تاريخ كربلا و حماسه نينوا پژوهشهاي با ارزشي انجام داده، اختلاف درباره مدفن رأس امام حسين عليه السلام را به لحاظ ديدگاههايي كه درگذر اعصار مطرح بوده، به چهار دسته تقسيم كرده است: آنچه مختص علماي شيعه است؛ عقايد اهل سنت؛ ديدگاههاي مشترك بين اماميه و عامه و نيز نظرات مشرك بين طرفداران فرقه اسماعيليه و عامه.
مرحوم قزويني ذيل ديدگاههاي مشترك بين اماميه و عامه خاطرنشان مينمايد كه رأس مبارك از شام به كربلا بازگردانده شد و همراه جسد مطهر دفن گرديد و اين نظر همواره مشهور بين شيعيان بوده و در عصر ما نيز بر اين موضوع اجماع وجود دارد. وي سپس در ادامه، اقوال محدثان و فقهاي شيعه را كه در اين باره اتفاق نظر دارند بازگو ميكند. قزويني از اين امر تعجب ميكند كه چرا برخي مؤلفان درباره محل دفن رأس امام اظهار ترديد كردهاند و نتوانستهاند درباره اينكه سر مقدس در نجف يا كربلا دفن شده، نظر قاطعي ابراز دارند. او از ارزيابي روايات، متون تاريخي و اقوال علما اينگونه برداشت ميكند كه رأس مبارك در كربلا به پيكر پاك امام ملحق گرديده و اين قول علامه مجلسي را كه در بحارالانوار نقل شده، ميآورد: «و الرأس مع الجسد و الجسد مع الرأس». ۳۹
تأملاتي در بعيد بودن اربعين اول
با وجود اين همه مدارك معتبر درباره اينكه ورود كاروان اسراي كربلا در اولين اربعين حسيني (بيستم صفر سال ۶۱ هجري) واقع شده و امام سجادعليه السلام رؤوس شهدا را به بدن آنها ملحق ساخته و براي اين روز مقدس اعمال و آدابي در نظر گرفته شده، اما عدهاي مخالف آن در تاريخ مذكور ميباشند و آن را بعيد و حتي محال تلقي كردهاند. سيد بن طاووس با استنباطي كه از بيان شيخ طوسي دارد و نيز بر اساس برخي قراين و مستندات تاريخي، اين امر را بعيد دانسته؛ در حالي كه شيخ طوسي تصريحي در اين باره ندارد و از اقوال وي در «مصباح المتهجد» برنمي آيد كه اهلبيت در مسير حركت از شام به سوي مدينه توقفي در كربلا نداشتهاند. وي در اين باره دلايلي هم ارائه ميدهد؛ از جمله اينكه حاكم كوفه، عبيدالله بن زياد، در نامهاي خطاب به يزيد گزارش وقايع كربلا را نوشت و درباره اسيران كسب تكليف كرد و اين مكاتبات بين امير كوفه و حاكم شام به بيست روز و حتي بيشتر از آن نياز دارد.
همچنين اگر اين روايت را بپذيريم كه اهلبيت را در شام به مدت يك ماه در جايي نگهداري كردند كه ايشان را از گزند سرما و گرما حفظ نميكرد و اگر بعد از اين ايام به سوي مدينه يا عراق حركت كردهاند، در بيستم صفر همان سال به كربلا نرسيدهاند. به علاوه، جابر بن عبدالله انصاري نيز نميتواند در اربعين حسيني خود را به نينوا رسانده باشد؛ چرا كه انتشار وقايع سوزناك كربلا در حجاز و باخبر شدن جابر از اين ماجرا و حركت او به سوي كربلا به بيش از چهل روز زمان نياز دارد و با اين وصف، اهلبيت در غير اربعين اول با جابر ملاقات كردهاند؛ ۴۰ در صورتي كه كارگزاران حكومتي بعد از فجايع نينوا توسط پيكهايي اين رخداد را در سرزمينهاي تحت امر خود از جمله مدينه منتشر كردند و جابر با دريافت اين خبر در بيستم صفر به كربلا رسيده است، اينكه عده اي اربعين را با توجه به دوري راه، توقف در بين راهها و اقامت در كوفه و شام، در همان سال ۶۱ هجري بعيد دانستهاند و يادآور شدهاند كه اهلبيت از شام عازم مدينه شدهاند و در بيستم صفر سال ۶۲ هجري به زيارت شهيدان كربلا آمدهاند، قابل تأمل ميباشد؛ زيرا امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب و ساير اهل بيت براي رفتن به مزار شهيدان لحظه شماري ميكردند و مشتاق بودند هرچه سريعتر اين مهم صورت گيرد.
پس به تعويق انداختن اين زيارت، دور از واقعيت است. بنا بر برخي نقلها حضرت زينب كبري در محرم سال ۶۲ هجري و برابر اقوال ديگر در ۱۴ يا ۱۵ رجب سال بعد از واقعه كربلا رحلت نموده است. اگر خبر اول را بپذيريم و درگذشت اين بانو را در محرم بدانيم، در اين صورت حضورش در اربعين منتفي ميگردد؛ در حالي كه حضور ايشان در اربعين مورد تأييد تمام مورخان و محدثان است و در اين باره ترديدي وجود ندارد و اگر رحلت زينب (س) را در رجب بدانيم، آن هم نميتواند حضور ايشان را در اربعين سال ۶۲ هجري را به اثبات برساند؛ زيرا آن بانوي شجاع و قهرمان در ماههاي آخر عمر در مدينه اقامت نداشته تا از آنجا عازم كربلا گردد. از سوي ديگر يزيد و كارگزارانش به دليل فشارهاي تبليغاتي و شرايطي كه حقايق كربلا را فاش ساخته بود، قادر نبودند اسيران اهلبيت را در كوفه و شام نگه دارند و نه تنها موافقت كردند كه آنان هرچه سريعتر اين قلمرو را ترك كنند، بلكه امكانات لازم را براي رفتن آنان به هر مكاني كه ميخواهند، فراهم ساخت.
در «روضة الواعظين» ميخوانيم كه يزيد، نعمان بن بشير را فراخواند و گفت: آماده شو تا همراه اسيران، به جانب مورد نظرشان بروي. نعمان پذيرفت و متعهد شد درباره آنان نهايت لطف را اعمال كند و از هرگونه سختگيري در اين باره پرهيز كند و لحظهاي در خصوص اين قافله غفلت نورزد تا هر چه سريعتر به مقصد مطلوب خويش برسند. ۴۱
اين قول محمدحسن خان اعتمادالسلطنه كه ميگويد اسرا را در ۱۶ ربيع الاول وارد دمشق كردند، ضعيف است و كتب معبتر تصريح كردهاند كه آنان در اول ماه صفر به اين شهر وارد شدند و اين در حالي است كه مؤلف «جنات الخلود» ميگويد اهلبيت در بيستم صفر ۶۱ هجري به كربلا آمدهاند. ۴۲ علامه مجلسي مينويسد:
روز بيستم صفر مشهور است به روز اربعين، يعني چهلمين روز شهادت حضرت امام حسين عليه السلام… سبب تأكيد زيارت آن حضرت در اين زمان آن است كه امام زين العابديـن عليه السلام همــراه اسيــران اهلبيت در چنين روزي بعد از مراجعت از شام به كربلاي معلي وارد شدهاند و سرهاي مقدس را به بدن مطهر ضميمه كردهاند و اين اتفاق بسيار بعيد است كه ذكر جهات آن، موجب طولاني شدن مبحث ميگردد. ۴۳
از صراحت كلام مرحوم مجلسي چنين برمي آيد كه آمدن اهلبيت به كربلا در همان سال مشهور ميان علماي شيعه است و بر قول مشهور خط بطلان نميكشد، ولي صرفاً مسئله استبعاد را مطرح ميكند. مرحوم محدث نوري پس از آنكه عبارت لهـوف را درباره رفتن اهلبيت به كربلا ميآورد، ميگويد: اگرچه ساير آثار و تأليفات اين سيد جليل القدر مورد توجه اهل فن ميباشد، اما كتاب لهوف را چون در سنين جواني نگاشته است، آن اتقان و جامعيت آثاري را كه در اواخر عمر تأليف كرده، ندارد. به علاوه وي در اين كتاب برخلاف ديگر نوشتههايش كه اصرار بر نقل سند و مأخذ دارد، به ذكر مستندات نپرداخته و اگر در نقل مطالب لهوف و كتاب ديگرش كه «مصباح الزائر» نام دارد، ايرادي وارد گردد، منافاتي با مقام علمي مؤلف ندارد. سيد بن طاووس خود تصريح مينمايد كه مصباح الزائر را در اوايل تكليف نوشته است و از مطلب او در اوايل كتاب لهوف برميآيد كه اين اثر در واقع متمم كتاب مصباح الزائر است و اين سخن، خود بر عدم اتقان و استحكام دو اثر مزبور نسبت به ساير مؤلفات سيد دلالت دارد. محدث نوري ميافزايد: از مطالب شيخ مفيد، شيخ طوسي، علامه حلّي و كفعمي برمي آيد كه ا هلبيت در روز بيستم صفر سال ۶۱ هجري از شام به سوي مدينه حركت كردهاند و اين روز زماني است كه جابر از مدينه به كربلا آمد و اين كلمات روشن ميكند كه آنان به كربلا نيامدهاند؛ وگرنه بيان آن در وقايع ماه صفر از جهاتي اولويت داشت.
كتابهاي معتبري هم كه ماجراي ورود جابر به كربلا را گزارش كردهاند، از ورود اهلبيت و ملاقات آنان با جابر مطلبي نياوردهاند. ميرزا حسين نوري با استناد به مطالب مقتل ابي مخنف، مناقب ابن شهرآشوب و روضة الاحباب سيد جلال الدين عطاء، محدث معروف درباره مسيرهايي كه در آن روزگار بين سرزمين عراق و شام تردد ميشده، اين گونه نتيجه گيري ميكند: مسير از كربلا به كوفه و از آنجا به شام با ملاحظه اقل ايام توقف در آن دو بلد و از شام تا كربلا در مدت چهل روز، از ممتنعات خواهد بود. آمدن امام سجادعليه السلام و جماعتي از بني هاشم به زيارت مراقد كربلا و نيز آمدن جابر در همان وقت به اين ديار، خلاف اين نكته است كه جابر را اول زائر قبر امام حسين عليه السلام شمردهاند.
محدث نوري ميگويد: با آن خبث طينت يزيد و پليدي سرشت او، چگونه با اين دنائت طبع اجازه ميدهد اهلبيت به كربلا بروند و دستور دهد امكانات رفاهي را براي عملي كردن اين منظور، متصدي اين كاروان فراهم نمايد و اين استبعاد اگر به آنچه آورديم منظم گردد، اساس اين احتمال از بين ميرود. ۴۴
عبور از ترديد
شهيد قاضي طباطبايي شبهات و اشكالات محدث نوري را بررسي كرده و به آن پاسخهايي مستند و منطقي داده است كه در ذيل اجمالي از آن نكات را بازگو ميكنيم:
۱. اگر كتاب لهوف، داراي اشكال بود، سيد بن طاووس در دورههاي بعد حيات فكري و علمي خود، به اصلاح اشتباهات آن اقدام ميكرد. از اين گذشته، از عبارت سيد برنمي آيد كه او اين اثر را در اوايل زندگي تأليف كرده باشد. آن بزرگوار در سنين كهنسالي كتاب ديگري نگاشت به نام «كشف المحجه»، ولي در اين اثر بر اتقان و نفاست كتابِ لهوف اشاره كرده و توفيق نگارش آن را به بركت فضل الهي دانسته است. ۴۵ ايشان در كتاب اقبال الاعمال نيز خواننده را براي مطالعه كتاب لهوف ترغيب ميكند و كتاب اقبال را در اواخر عمر نوشته است است. او در اجازهاي كه در كتاب اجازات بحارالانوار درج گرديده، تصريح مينمايد كسي در تأليف اثري چون لهوف بر وي سبقت نگرفته است و اهل خبره ميدانند كه استواري مطالب اين كتاب، از فضل الهي است. بنابراين اگر هم فرض را بر اين بگذاريم كه لهوف از نگاشتههاي او در سنين جواني است، او مكرّر آن را تصديق كرده و بر اعتبار آن عقيده داشته است و اصولاً اين منطقي نيست كه هر كس كتابي در اوايل عمر نوشته آن را سست و ضعيف بپنداريم؛ بلكه برعكس آثاري كه در سنين فرسودگي و ضعف قوا به نگارش در ميآيد خلل پذيرتر ميباشد. اينكه سيد بن طاووس سند مطالب لهوف را نياورده، از آن جهت بوده كه كتاب را نوشته تا زائرين مرقد امام حسين عليه السلام آن را همراه ببرند و در مجالس سوگواري مطالبش را بخوانند. تمام مطالب لهوف از نظر علماي شيعه مورد اعتماد و داراي اعتبار است و حتي از تمام تواريخ و مقاتلي كه علماي شيعه و سني درباره كربلا نوشتهاند، معتبرتر است. ۴۶
۲. خود سيد بن طاووس در «اقبال الاعمال» آمدن اهلبيت به كربلا را در بيست صفر ۶۱ هجري بعيد شمرده است. محدث نوري اين نكته را براي استبعاد آمدن اسرا به كربلا در اربعين اول مطرح كرده؛ در حالي كه آن سيد محقق در ملحق كردن سر مطهر به بدن ترديدي ندارد، ولي در كيفيت آن و چگونگي حمل آن از شام تا حائر شريف و كيفيت الحاق به جسد مطهر، اظهار بياطلاعي نموده است. اينكه ميرزا حسين نوري ماجراي اربعين اول را به سبب مسيرها و رفت وآمدهاي آن زمان بعيد دانسته، شهيد قاضي اينگونه جواب ميدهد:
با ملاحظه تاريخ، شواهد زيادي پيدا ميشود كه در ظرف ده روز و هشت روز و بلكه يك هفته از عراق به شام و از شام به سرزمين عراق مراجعت ميكردهاند و حتي در زمان حاضر ما نيز آثاري از آن سرعت مسيرها باقي است و بازگشت اسراي اهلبيت در بيستم صفر سال ۶۱ قوي و بسيار مورد اعتماد است؛ چون اسرا بيش از چند روز در دمشق نماندهاند و اوضاع دولت بني اميه ايجاب ميكرده كه يزيد نتواند آنان را به مدت طولاني در مركز حكومت خود توقف دهد؛ زيرا شرايط سياسي رو به وخامت ميرفت و افكار عمومي عليه يزيد متوجه ميگشت. با اين وضع يزيد چگونه ميتوانست مدت زيادي بازماندگان قيام كربلا را با اسارت در غربت نگه دارد؟ خود محدث نوري از تاريخ طبري نقل كرده كه آنان حداكثر ده روز در دمشق توقف داشتهاند. ۴۷
۳. بزرگان علماي شيعه كه فقيه و محدث بودهاند، بنا به گفته ميرزا حسين نوري، ضمن تشريح وقايع كربلا، به حوادث پس از آن اشارهاي نكردهاند. در پاسخ به همين اشكال بايد گفت كه سنت شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حلّي بر اين نهج است كه در نقل تواريخ، وقتي سندي در اختيار نداشته باشند، از آوردن آن امتناع ميكنند و چون در قضاياي كربلا استنادي از مشايخ خود نداشتهاند، در اين باره سكوت نمودهاند و اصولاً بسياري از وقايع تاريخي ديگر وجود دارد كه شيخ مفيد و امثال او به آنها اشارهاي نكردهاند و نميتوان ادعا كرد چون اين بزرگان مطلبي را مرقوم نفرمودهاند، پس حقيقت ندارد. ۴۸
۴. محدث نوري مدّعي است از خبر مندرج در «بشارة المصطفي» به قلم عمادالدين ابوالقاسم طبري چنين برمي آيد كه جابر بن عبدالله انصاري چند ساعتي بيش در كربلا توقف نكرده و بنابراين ملاقاتي با اهلبيت نداشته است. شهيد قاضي طباطبائي عقيده دارد كه مرحوم نوري به نسخههاي خطي ناقص اين كتاب مراجعه كرده و آن را سند قرار داده است. ولي سيد محسن امين كه اين كتاب را در اثر نفيس خود، «لواعج الاشجان»، مأخذ خود قرار داده، ماجراي آمدن اسيران به كربلا را در هنگام اقامت جابر در اين سرزمين مقدس از آن نقل كرده است. ۴۹ پس دليل چهارم آن محدث بزرگوار مبتني بر نفي و استبعاد آمدن اسيران اهلبيت در اولين اربعين ناقص ميباشد.
۵. ميرزاي نوري درصدد است تا ثابت كند اسيران نينوا را هنگامي كه از كوفه به شام ميبردهاند، از راهي عبور دادهاند كه قريب چهل منزل است و در تأييد اين ماجرا به مقتل ابي مخنف استناد ميكند. كتابي كه اصل مطالب آن به دست نيامده است و به تصريح خود محدث نوري و ديگر بزرگان علماي شيعه، مطالبي مجهول را به آن نسبت دادهاند. سبط ابن جوزي و ديگران گفتهاند كه اهلبيت امام حسين عليه السلام در پانزدهم محرم الحرام ۶۱ هجري از كوفه به سوي شام حركت داده شدهاند و اول صفر به شام وارد شده و قريب هشت روز در شام توقف داشتهاند و سپس به سوي عراق حركت كردهاند و دوازده روز در راههاي ميان عراق و شام تردّد داشتهاند و امكان دارد آذوقه و لوازم مورد نياز آنان را تدارك ديدهاند، تا هر چه زودتر اين مسير را طي كنند و در راه از راهنماي كاروان خواستهاند در كربلا توقف كنند تا به زيارت قبور شهدا بروند. شهيد قاضي طباطبائي مينويسد:
آنها كه رسيدن اسيران را به نينوا از محالات عادي شمردهاند، از احوال بريدها (نامه رسانها) و سرعت سيرشان و عمل كبوتران نامه بر در زمان بني اميه مطلع نبودهاند و چون در اين باره تتبع لازم را انجام ندادهاند، به استعباد روي آوردهاند. ۵۰
۶. صاحب «مستدرك الوسايل» براي اينكه آمدن اسيران به كربلا را در اولين اربعين بعيد تلقي كند، ميگويد: در صورت ملاقات امام سجادعليه السلام و اهلبيت با جابر در اين روز، ديگر مناسب نميباشد جابر را اولين زائر سيد شهيدان معرفي كنيم. اين دليل نيز قانع كننده نيست؛ زيرا جابر، غلامش و عطيه قبل از آن عزيزان، به كربلا وارد شدهاند و بعد از مدتي ملاقات آنان با اهلبيت روي داده است و اين نكته منافاتي با نوشته شيخ مفيد ندارد كه ميگويد: جابر اولين فردي است كه قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كرد۵۱ و چون تشرف جابر به كربلا مسنداً به شيخ مفيد رسيده، آن را مورد توجه قرار داده و در وقايع بعدي، از طريق مشايخ وي، روايت نشده تا او به درج آن اقدام كند.
بنا به گفته محدث نوري، اسراي خانواده امام حسين عليه السلام از شام به قصد مدينه بيرون آمدهاند و بدون اطلاع يزيد هرگز امكان نداشت آنان به عراق بيايند و با دنائت و پليدي اين حاكم ستمگر، رئيس كاروان مجاز نبود هزينه سفر را مضاعف سازد تا ايشان به كربلا بروند و مزار شهيدان خود را زيارت كنند. اين دليل هم صرفاً احتمالي بيشتر نيست؛ زيرا منابع تاريخي و برخي ارباب مقاتل نوشتهاند كه يزيد تحت فشارهاي تبليغاتي در جهان اسلام ناگزير گرديد رئيس كاروان اسيران را مأمور كند كه بازماندگان حماسه طف را با احترام تمام به مقصد خود برساند و تقاضاهاي آنها را به نحو مقتضي و مطلوب عملي سازد و در اطاعت از اين عزيزان كوتاهي نكند و بعيد نيست كه امام سجادعليه السلام به راهنماي قافله امر كرده باشد اهلبيت امام را به عراق ببرد؛ چنانكه مورخان تصريح نمودهاند وقتي اين طايفه نوراني از شام بيرون آمدند، از نعمان خواهش كردند كه ايشان را به دشت نينوا ببرد و او هم پذيرفت و اصولاً سياست حيله گرانه بني اميه هم چنين اقتضا ميكرده است براي حفظ قدرت خود هم كه شده درباره اين بازماندگان ارجمند ملايمت نشان دهد و براي فريب افكار عمومي و كاستن از خشم و انزجار مسلمين، مخارجي را متحمل گردد تا اهلبيت در مسير خود عازم كربلا گردند و در آنجا به سوگواري بپردازند. ۵۲ بزرگان شيعه اين نكته را مورد توجه قرار دادهاند كه خاندان رسالت به مدت سه روز در كربلا براي عزاداري و زيارت شهيدان خود توقف داشتهاند و حتي برخي مقتل نويسان اين رويداد را با تفصيل افزونتري در كتابهاي خود درج كردهاند. ۵۳
از استبعاد تا تكذيب
محدث عاليقدر و مورخ و رجالي وارسته، مرحوم محدث قمي از علماي متقدم ماجرا را چنين گزارش ميدهد كه وقتي اهلبيت سيدالشهداعليه السلام از شام به مدينه بازمي گشتند، به عراق كه رسيدند به دليل راه فرمودند ما را به كربلا ببر. پس ايشان را از آن مسير عبور دادند و چون به تربت امام حسين عليه السلام رسيدند، با جابر و افرادي از هاشميان مدينه كه به زيارت آن حضرت آمده بودند ملاقات كردند. وي در ادامه مينويسد: با ملاحظه برخي مطالب خيلي مستبعد است كه اهلبيت بعد از آن همه قضايا از شام برگردند و روز بيستم صفر كه هنگام اربعين و وقت ورود جابر به نينوا است، وارد كربلا شوند و ميافزايد: شيخ ما علامه نوري در كتاب لؤلؤ و مرجان در ردّ اين نقل بسيط تمام داده و از نقل سيد بن طاووس آن را در كتاب خود لهوف عذري بيان نموده ولكن اين مقام را گنجايش بسط نيست. ۵۴
اين ديدگاه آن رجالي پرهيزگار، برگرفتهاي از نظر استادش محدث نوري ميباشد و در مباحث كلام، استبعاد به عنوان دليل، پذيرفته نيست و اين موضوع امر روشني است. از مواردي كه ثابت ميكند رسيدن اسيران به كربلا در اولين اربعين بعيد نميباشد، نكته جالبي است كه عبيدلي نسابه آورده است؛ سيدي جليل القدر كه عالم، فاضل و راستگو و از اصحاب امام رضاعليه السلام ميباشد و از او احاديثي نقل گرديده و نجاشي معروف دربارهاش فرموده است كه عالمي فاضل و صدوق بوده است؛ بنابراين آنچه نقل كرده، مورد اعتماد است. وي در «اخبار الزينبيات» ميگويد: حضرت زينب (س) چند روز پس از ماه رجب سال ۶۱ هجري وارد مصر گرديد و بعد از يازده ماه و پانزده روز اقامت در اين سرزمين در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجري رحلت كرده است.
از آنچه نقل شد، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران كربلا در مسير كوفه به شام و از شام به كربلا توقفي قابل توجه نداشتهاند و چون حضرت زينب همراه اين كاروان بوده و بلكه در ميان بانوان نقش مهمي را ايفا ميكرده، نميتوان ادعا كرد اسيران نينوا در اولين اربعين وارد كربلا نشدهاند و شاهدي بر اين مدعا نداريم كه آنان در سالهاي بعد به ديدار شهيدان خود آمده باشند و كتاب اخبار زينبات عبيدلي قديميترين مصدر و مدرك و مورد اعتمادترين منبع در اين باره است. ۵۵
علامه جليل القدر حاج ملا علي واعظ خياباني، صاحب «وقايع الايام» در درباره تعيين زمان رحلت زينب كبري مينويسد: عبيدلي در زينبيات و حافظ ابن عساكر در تاريخ كبير خود، همچنين ابن طولون دمشقي در رساله زينبيه گفتهاند عمروبن سعيد (والي مدينه) در نامهاي خطاب به يزيد از اقامت حضرت زينب در مدينه شكايت و سعايت كرد و اعلام نمود آن بانوي گرامي با فصاحت بيان و افشاي برخي مسائل، در قلوب افراد هيجان به وجود ميآورد و درصدد است به خونخواهي برادرش امام حسين عليه السلام قيامي به راه اندازد. چون اين خبر به آن امير جفاگستر رسيد، امر كرد تا ايشان را به نقاط ديگر تبعيد كنند. آن عقيله بني هاشم اقامت در مصر را برگزيد و برخي از اهلبيت هجرت به شام را اختيار كردند. پس زينب كبري با عدهاي از مخدّرات، سكينه و فاطمه، دختران امام حسين عليه السلام از مدينه بيرون آمدند و وقتي خبر هجرت آنان به مسلمة بن مخلد انصاري، حاكم وقت مصر رسيد، با جماعتي از اعيان و كارگزاران خود به استقبال اهلبيت امام حسين عليه السلام شتافتند و در آبادي بين طريق مصر و شام با ايشان ملاقات كردند. سپس آن عزيزان در اول شعبان المعظم سال ۶۱ هجري وارد مصر شدند و مدت يازده ماه و چند روز در اين ديار اقامت داشتند تا آنكه در آخر روز شنبه چهاردهم رجب همان سال خاتون معظم ياد شده به رحمت حق پيوست و بعد از ارتحال او، سكينه و فاطمه و برخي اقارب آن مخدره، به مدينه بازگشتند.
ملا علي واعظ خياباني براي تكميل اين بحث و حصول اطمينان درباره چنين وقايعي، موضوع را از علامه كبير، آقا ميرزا محمدعلي اردوبادي نجفي جويا ميشود و ايشان هم آن مطالب را تأييد ميكند. ۵۶ مرحوم دكتر محمدابراهيم آيتي بازگشت در اربعين اول را نميپذيرد و آن را افسانه ميشمارد! ۵۷
در ميان معاصرين، ماجراي آمدن اسيران به كربلا و ملاقات آنان در اين ديار مقدس با جابر و عطيه كوفي، از حالت استبعاد فراتر رفته و آن را در رديف تحريفات لفظي دانستهاند و خاطرنشان كردهاند كه ريشه اين داستانهاي غيرواقعي و افسانه پردازيها اين است كه شخصيتهاي بزرگ از سوي عوام موضوع قصههاي موهوم قرار ميگيرند و براي آنان ماجراهاي خيالي ترسيم ميكنند. اربعين كه فرا ميرسد، تمام مردم اين روضه را گوش ميكنند كه اسرا از سرزمين شام آمدند و امام سجادعليه السلام با جابر كه صحابي رسول خدا بود و تا زمان امام باقرعليه السلام را درك كرد، ملاقات فرمود؛ در صورتي كه اين مطالب جز در كتاب لهوف كه آن را هم مؤلفش، سيد بن طاووس در آثار ديگر تأييد نكرده، در هيچ كتابي نيست و هيچ دليل عقلي هم قبول نميكند. ۵۸
اما آيت الله ميرزا محمد ارباب اشراقي قمي (متولد ۱۳۴۱ق) پس از آنكه زيارت جابر بن عبدالله انصاري را به نقل از كتاب «بشارة المصطفي» (از محمد بن ابيالقاسم محمد بن علي طبري) آورده، اينگونه نظر خود را اعلام ميكند: در اين خبر معتبر، مذكور نيست كه زيارت جابر، در روز اربعين بوده يا روز ديگر و نيز ذكر نشده كه زيارت جابر در سال اول شهادت امام حسين عليه السلام بود يا بعد از آن. ليكن مذكور در ساير كتب شيعه تحقق دو امر است. در هر حال ورود اهلبيت را به كربلا، در روز اربعين اول بسياري ذكر كردهاند از عامه و خاصه (اهل سنّت و شيعيان) مانند ابن نما حلي، ابن طاووس، ابومخنف و صاحب كتاب نورالعين في مشهد الحسين (ابواسحاق اسفرايني) و از عبارت امالي شيخ صدوق نيز ظاهر ميشود كه گويد: «خرج علي بن الحسين بالنسوة و ردّ الرأس الي كربلا» و در سيره و تاريخ محفوظ است كه بعد از سال شهادت (يعني از سال ۶۲ هجري به بعد) اهلبيت مسافرتي به عراق ننمودهاند.
آن عالم نامدار در ادامه، ديدگاه ميرزا حسين نوري را كه در كتاب «لؤلؤ و مرجان» مندرج است، به گونهاي اجمالي ميآورد و درباره آن چنين نظر خود را اعلام ميكند: حاصل او (محدث نوري) زياده بر استبعاد چيزي نيست و امور منقوله را نتوان به استغراب، تكذيب كرد. اگرچه سيد بن طاووس با آنكه خود او در كتاب اللهوف في قتلي الطفوف ورود اهلبيت را در اربعين ذكر كرده، در كتاب اقبال الاعمال استبعاد نموده است. و هرگاه كسي تأمل و تتبع در وضع مسافرت اعراب و خصوصاً در ازمنه سابق نموده باشد، ميداند كه اينگونه طي مسافت خلاف عادت نيست؛ خصوصاً هرگاه قافلهاي شتاب داشته باشد و از اين قبيل سرعت مسير در مسافرت بس معهود است. در هر حال وجهي براي تكذيب ورود اهلبيت به كربلا نيست. ۵۹
پي نوشتها
ابن قولويه قمي، كامل الزايارت، ص ۸۱؛ ميرزا حسين نوري، مستدرك الوسايل، ج دوم، ص ۲۷۹.
شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج ۶، ص ۵۲؛ شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج ۳، ص ۴۲؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۷۵.
ر. ك: شيخ طوسي، مصباح ا لمهتجد.
ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص ۵۲۸.
مستدرك الوسايل، ج ۳، ص ۵۸۰؛ شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج ۱، ص ۱۴۱؛ معجم رجال الحديث، ج ۴، ص ۳۳۰.
سيد بن طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، ص ۱۹۶.
ابن نما حلي، مثير الاحزان، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸.
ملاباقر بهبهاني، الدمعة الساكية (در احوالات سيدالشهداء)، ص ۳۹۱.
سيد بن طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، ص ۱۹۶.
بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۴.
شيخ بهائي، توضيح المقاصد، ص ۶.
قرطبي، التذكرة في احوال الموتي و امور الاخرة، ج ۲، ص ۶۶۸.
شيخ مفيد، مسار الشيعه في مختصر تواريخ الشريعه، ص ۴۶.
مصباح المتهجد، ص ۷۳۰.
شيخ ابراهيم علي عاملي كفعمي، المصباح، ص ۵۱۰.
علي بن يوسف بن مطهر حلّي، العدد القويه لدفع المخاوف اليوميه، ص ۲۱۹.
سيد عبدالحسين شرفالدين عاملي، المجالس الفاخره في ماتم العترة الطاهره، ص ۲۳۴.
سيد محسن امين، المجالس السّنيه، ص ۲۷۰ ـ ۲۷۱.
سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج اول، ص ۶۱۷.
سيد محسن امين، لواعج الاشجان، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
ملا مهدي مازندراني، معالي السبطين، ص ۸۹.
هاشم معروف حسني، سيدة الائمه الاثني عشر، ج ۲، ص ۱۳۲.
ميرزا محمد ارباب قمي، الاربعين الحسينيه، ص ۲۰۷.
آثار الباقيه، ص ۵۲۸.
زكريا قزويني، عجايب المخلوقات، ص ۶۷.
بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۴.
محمد عبدالرؤوف مناوي، فيض القدير، ج اول، ص ۲۰۵.
شيخ مؤمن شبلنجي، نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار، ص ۱۲۱.
ابن اعثم كوفي، الفتوح، تصحيح غلامرضا طباطبايي ج، ص ۹۱۶.
اعيان الشيعه، ص ۶۲۶ ـ ۶۲۷.
قاضي طباطبايي، تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا۷، ص ۳۰۴.
ابن فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص ۱۶۱؛ طبرسي، اعلام الوري، ص ۱۵۱.
عبدالله بن عامر شيراوي شافعي، الاتحاف بحبّ الاشراف، ص ۱۲ و ص ۲۳.
سيد اسدالله حسيني تنكابني، مصائب الهداة، ص ۸۷.
وسايل الشيعه، ج ۵، ص ۳۱۰.
شيخ محمدحسن نجفي، جواهر الكلام، ج ۲۰، ص ۹۳.
عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسين، ص ۴۳۹ ـ ۴۴۰.
ابواسحاق اسفرايني، المقتل، ص ۵۴.
فضل علي قزويني، الامام الحسين و اصحابه، ج ۱، ص ۴۲۷ ـ ۴۳۶.
سيّد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۵۸۹.
روضة الواعظين، ج ۱، ص ۱۹۲.
محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، حجة السعادة في حجة الشهادة، ص ۵۶ ـ ۵۷.
محمدباقر مجلسي، زاد المعاد، ذيل اعمال ماه صفر.
ميرزا حسين نوري، لؤلؤ و مرجان، تحقيق و تعليق مصطفي درايتي، ص ۲۲۹ ـ ۲۴۳.
سيد بن طاووس، كشف المحجه، ص ۱۳۸.
تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا۷، ص ۷ ـ ۲۵.
همان، ص ۴۲ ـ ۴۴.
همان، ص ۱۵۷ و ۱۶۱.
لواعج الاشجان، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
تحقيق درباره اوّل اربعين حضرت سيدالشهدا۷، ص ۲۷۵.
شيخ مفيد، مسار الشيعه في مختصر تواريخ الشيعه، ص ۴۴.
تحقيق درباره اول اربعين…، ص ۲۷۸ ـ ۲۷۹.
شيخ حسين بلادي، حديث الاربعين، ص ۳۱.
شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج ۱، ص ۸۱۷ ـ ۸۱۸؛ وقايع الايام، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۶.
ر. ك: شرفالدين يحيي العبيدلي نسابه، اخبار الزينبيات.
ملا علي واعظ خياباني، وقايع الايام، ج ۴، ص ۳۸۷.
محمدابراهيم آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، ص ۱۴۸ ـ ۱۵۱.
مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج۱، ص ۷۱ و ج۲، ص ۱۷۰.
ميرزا محمد ارباب قمي، الاربعين الحسينيه، ص ۲۰۵ ـ ۲۰۷.